مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
سردار لشکر پاسدار شهید: حاج مهدی زینالدین
برای مراجعه به وبلاک اختصاصی سید محسن نبئی «اینجا» را کلیک بفرمایید
سید محسن نبئی ابهری
سید محسن نبئی ابهری
سید محسن نبئی ابهری
سال 1360، خرمشهر، کوتشیخ، از راست:
==== ، سید محسن نبئی ابهری، حضرت آیتالله خامنهای، ===== ، سردار شهید سید محمدعلی جهان آرا فرمانده وقت سپاه خرمشهر و رزمنده بسیجی: اسکندر امیرلو
مهرماه 1362، منطقه عملیاتی غرب کشور، قبل از عملیات والفجر 4
* سردار شهید محمد بنیادی فرمانده تیپ حضرت معصومه (س) لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)
* سید محسن نبئی ابهری، بیسیمچی شهید
سال 1361، اندیمشک. سید محسن نبئی ابهری و...
سال 1360، جبهه جنوب. دارخوین، سردار سید رحیم صفوی در جمع رزمندگان شهرستان ابهر
تابستان 1361، جبهه جنوب، قبل از عملیات رمضان
مردادماه سال 1361 ـ منطقه عملیاتی رمضان. نفرات ایستاده از راست: 1ـ مرحوم غلامعلی آهنکار 2ـ شهید محمّدعلی رنجبر 3ـ شهید حسین قاسملو 4ـ سیّدمحسن نبئی 5ـ حسن داداشیان 6ـ محمّد محمّدبیگی 7ـ شهید علی عیوضمحمّدی 8ـ شهید یدالله احمدی 9ـ شعبان نوری 10ـ شهید غلامحسین باندوم. نشستهها از راست: 1ـ علیاکبری 2ـ شهید اصغر الهیاری 3ـ شهید مهدی برجی 4ـ علی رنجبر 5ـ محمّد الهیاری 6ـ علیمحمد نظری (آزاده) 7ـ محمود آهنگری
تیرماه 1361، جبهه جنوب، قبل از عملیات رمضان. ردیف جلو، نفر سوم از راست: سید محسن نبئی ابهری
1364/11/25، جبهه جنوب، منطقه عملیاتی والفجر هشت، کنار اروندرود، خسروآباد.
از راست: ناشناس، علی ذوالقدر (عینکی)، کاظم قربانی، رضا آهنکار و سید محسن نبئی ابهری
مهرماه 1362، جبهه سرپل ذهاب، از راست: امیر افشاری، سید محسن نبئی ابهری و میرزاعلی عباسی
سال 1364، منطقه عملیاتی والفجر 8 (خسروآباد) کنار اروندرود.
ایستاده از راست: 1ـ کاظم قربانی 2ـ علی ذوالقدری 3ـ سیّد محسن نبئی 4ـ حسین محمّدی 5ـ سردار شهید ابوذر فیروزی 6ـ اصغر افشاری 7ـ رضا محرمزاده. نشسته از راست: 1ـ پرویز چهاردولی 2ـ رضا آهنکار
سال 1365، جبهه جنوب
از راست: یدالله آتش زر، سید محسن نبئی و سردار شهید حاج احمد کاظمی فرمانده وقت لشکر 8 نجف اشرف
سال 1364 از راست: حسین محمدی، سید محسن نبئی ابهری و محمد امیرخانی
سال 1365، جبهه جنوب، سید محسن نبئی ابهری
سال ===== بندرانزلی، از راست:
سید محسن نبئی ابهری، امیر افشاری، منصور افشاریراد و سید ابوالفضل موسوی
سال ===== جبهه جنوب، از راست: کاظم قربانی، سید محسن نبئی ابهری و امیر افشاری
سال ========
======================================
سال ===== گلزار شهدای اصفهان
سال ===== گلزار شهدای اصفهان
سال ===== گلزار شهدای اصفهان
سید محسن نبئی ابهری
سال 1366 از راست: غلامحسین رجبی، سید محسن نبئی ابهری و محمدحسین (امیر) محمودی
قبل از انقلاب، اوایل دهه 1350، قـــم. منزل حضرت آیتالله امجد
مراسم عمامه گذاری زنده یاد حجت الاسلام شیخ حمید ولایتی ابهری
از راست:شهید شیخ اصغر الهیاری، ناشناس، زنده یاد شیخ حمید ولایتی، ناشناس و حاج مهدی مهدوی
گواهینامه پایه دو رانندگی سید محسن نبئی ابهری
اوایل انقلاب اسلامی، از راست: شهید شیخ اصغر الهیاری و حاج سید احمد نبئی ابهری
اوایل انقلاب اسلامی، از راست: شهید شیخ اصغر الهیاری و حاج سید احمد نبئی ابهری
بهار سال 1361، منطقه جنگی جنوب، سوسنگرد، از راست:
برادران: حاج سید حسن، حاج سید احمد و سید محسن نبئی ابهری
سید محسن نبئی ابهری
سید محسن نبئی ابهری و بهمن یوسفی
"شهید عارف اصغر الهیاری ابهری معروف به شیخ اصغر"
"زنده یاد حاج قدرتالله عسگری معروف به شیخ قدرت"
*قدرتالله عسگری معروف به کربلایی شیخ قدرت، متولّد سال 1295 شمسی در روستای حصار قزوین. بعد از خدمت سربازی در ابهر به کار گچکاری و گچبُری مشغول بود. او در مسجد نور ابهر برای چند نسل قرآن تدریس کرد و سابقه نداشت برای این زحمت از کسی پولی دریافت کند. همین امر و دیگر تلاشهای معنوی و دینی او باعث شد که نام و یادش برای همیشه در اذهان مردم ابهر ماندگار شود. شیخ قدرت به تاریخ 6/11/1376 در سن 81 سالگی دار فانی را وداع گفت.
فروردینماه 1395، ابهر، هماهنگی اولیه برای تألیف کتاب بیقراران وصال نوشته پرویز بهرامی.
از راست: سید ساجدین حسینی و سید محسن نبئی ابهری
فروردینماه 1395، ابهر، هماهنگی اولیه برای تألیف کتاب بیقراران وصال نوشته پرویز بهرامی.
از راست: جمهئر ذوالقدریها، سید ساجدین حسینی و سید محسن نبئی ابهری
فروردینماه 1395، ابهر، هماهنگی اولیه برای تألیف کتاب بیقراران وصال نوشته پرویز بهرامی.
از راست: جمهور ذوالقدریها و سید محسن نبئی ابهری
سال 1365، جبهه جنوب، قبل از عملیات کربلای پنج. ایستاده از راست:
حسن دادشیان، سید ساجدین حسینی، سید محسن نبئی ابهری، رسول حدادیان و شهید جهانگیر جعفری
نشسته از راست: شهید ===== ، سید محمود فاطمی و رضا ملاآقامیرزایی
اهواز. از راست: زنده یاد ابوالحسن احمدی و...
سال 1365، جبهه جنوب، قبل از عملیات کربلای پنج. از راست:
روحانی اهل تاکستان، سید محسن نبئی ابهری و ابوالفضل اسماعیلی
سال 1363، سپاه سردشت، از راست: حمزه علی پیغمبری و سید محسن نبئی
سال ==== منطقه === از راست: رسول حدادیان، سید محسن نبئی و رضا آهنکار
سال 1365، جبهه جنوب، قبل از عملیات کربلای پنج. ابوالحسن کتابیفرد و سید محسن نبئی ابهری
سال 1365، جبهه جنوب، قبل از عملیات کربلای پنج. از راست:
سید محسن نبئی ابهری، مصطفی برجی، محمدحسین محمودی، الیاس عزیزمحمدی و بهروز بهرامی
سال ==== جبهه جنوب، ردیف جلو از راست:
علی افشاری، حسین یوسفی، زنده یاد محمدحسین آشتیانی امام جمعه فقید ابهر، سردار شهید یاور معروفخانی و سید محسن نبئی
======================================
سال 1363، جبهه جنوب، از راست: اصغر افشاری و سید محسن نبئی ابهری
سال ==== ، جبهه ====، از راست:
شهید ==== ، زنده یاد شاهمحمدی، محمدحسین محمودی، کریم نوری و سید محسن نبئی ابهری
======================================
از راست: سید محسن نبئی ابهری و داود داودی
سال 1365، جبهه جنوب، قبل از عملیات کربلای پنج. از راست:
حسین یوسفی، رسول حدادیان و سید محسن نبئی
سال === منطقه === از راست: سید محسن نبئی ابهری و سید اصغر ابراهیمی
سال 1363، سردشت ................
سال 1363، سردشت، از راست:
جمهور ذوالقدریها، زنده یاد محرم فیروزی، غلامرضا رنجبر، سردار قاسم رضایی، سید محسن نبئی و کاظم قربانی
سال 1360، جبهه جنوب. دارخوین، سردار سید رحیم صفوی در جمع رزمندگان شهرستان ابهر
سال 1359، دیواندره. از راست: رضا ربیع جماعت و سید محسن نبئی
این صفحه در حال ویرایش و بروزرسانی است.
برای مراجعه به وبلاک اختصاصی سید محسن نبئی «اینجا» را کلیک بفرمایید
برای دیدن تصاویر بعدی «اینجـــا» را کلیک کنید.
برای دیدن تصاویر بعدی «اینجـــا» را کلیک کنید.
سردار شهید محمد بنیادی
«در انتظار يك حادثه»
دیگر خاطرات:
مطیع و با وفا در انتظار یک حادثه راز انگشتر او حاج همّت بود دروغ مصلتآمیز
«در انتظار یک حادثه»
سیّد محسن نبئی
از خيل رزمندگان سرافراز لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) كمتر كسي هست كه با نام سردار شهيد «محمّد بنيادي» [1] بيگانه باشد. او كه در چندين عمليات مختلف، مخلصانه و جانانه درخشيد، توانست نام نيك و جاودانهاي از خود براي نسلهاي آينده كشورمان باقي گذارد. يكي از عملياتهای موفقيتآميز و غرورآفرين 8 سال دفاع مقدّس، عمليات والفجر 4 بود كه با رمز يا اللّه يا اللّه يا اللّه و با هدف آزاد سازي بخش وسيعي از خاك كشورمان و همچنين ارتفاعات مهم منطقه (كاني مانگا، سوركوه، لري و... ) , تصرف پادگان پنجوين و گرمك عراق و... به مرحله اجرا در آمد. در اين عمليات سردار شهيد محمّد بنيادي به عنوان فرمانده تيپ تاكتيكي حضرت معصومه(س) و محور دوّم عملياتي لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) بدون هيچگونه وحشت و هراسي از دشمن، خود را به درياي پرخروش و امواج طوفاني گلولهها ميزد تا پيروزيهاي چشمگيري را براي هموطنانش به ارمغان بياورد و بيترديد پيروزي بزرگ رزمندگان در عمليات والفجر 4 مرهون فداكاري و تلاشهاي بيوقفه عزيزاني همچون شهيد محمّد بنيادي ميباشد. آنچه در پي ميآيد از دفترچهي خاطرات و دستنوشتههاي برادر «سيّد محسن نبئي»[2] , بازآفريني شده است كه از نظر خوانندگان محترم ميگذرد. باشد كه بدين طريق ياد و خاطرات سردار شهيد بنيادي و تمامي شهداي والامقام عمليات والفجر 4 را گرامي بداريم.
* در آبانماه 1362، سه مرحله از عمليات والفجر 4 به اجرا در آمد و رزمندگان اسلام با تكيه به قدرت لايزال الهي بخش وسيعي از خاك ايران و ارتفاعات پنجوين عراق را درنورديدند. آنها عليرغم تصوّر دشمن با پشت سر قرار دادن انواع موانع و ميادين مين و كوههاي صعب العُبور، بار ديگر قدرت اسلام را به عرصه ي ظهور كشاندند؛ ليكن مراحل بعدي عمليات همچنان ادامه دارد. جنب و جوش وصف ناپذيري در رزمندگان به وجود آمده و هركدام به دنبال مأموريتي هستند. نيروهاي مهندسي رزمي سپاه به كمك جهادگران، اين سنگرسازان بيسنگر در زير آتش دشمن با مركبهاي آهنين خود مشغول كشيدن جادههاي مواصلاتي در منطقه ميباشند. طنين انفجارهاي پي در پي گلولهها و خمپارهها، فضاي منطقه را غير عادي و دگرگون ساخته است. صفير گلولهها و موشكهاي آر. پي. جي7 هيچ آرامشي در منطقه باقي نميگذارد و هر لحظه گلولهي توپ يا خمپارهاي از سوي خصم فرود آمده و قلب زمين را ميشكافد. بمبارانهاي بي امان و مكرّر هواپيماهاي دشمن نيز به اين گرد و غبار ميافزايد.
اين بار دشمن از نوعي هواپيماي جديد و اهدايي غرب بنام «سوپر اتاندارد»[3] استفاده ميكند كه در دفعات قبل سابقه نداشت؛ خلاصه اينكه نبرد سختي بين نيروهاي اسلام و دشمن در گرفته است.
در گرماگرم فراز و نشيب اين عمليات از خود ميپرسم: «آيا قلم قادر است تا اين حماسهها و حادثهها را آنگونه كه هست براي آيندگان يا آنهاييكه نديده و نشنيدهاند به رشته تحرير در آورد؟! كدامين قلمیست كه بتواند احساس دروني اين رزمندگان را بر روي كاغذ منقّش سازد؟!»
بديهي است كه هر از چند گاهي عدّهاي از رزمندگان و همرزمانمان، مجروح شده و يا به شهادت ميرسند. از ميان اين شهدا ميتوان برادر «رحيم آنجفي» فرماندهي تيپ الهادي و محور اوّل عملياتي لشكر 17 را نام برد كه دليرانه جنگيد و در اوايل عمليات مجروح و پس از چند روز به شهادت نائل آمد. در چنين شرايطي هرگونه عمليات و پيشروي نيروها دشوار و غيرممكن به نظر ميرسد ولي رزمندگان اسلام قويتر از آنند كه تسليم اين حملات و سختيها شوند. آنها با استعانت از خداوند متعال غير ممكنها را يكي پس از ديگري ممكن میسازند و به قلب دشمن يورش ميبرند.
13 روز از آبانماه سال 62 ميگذرد كه در ارتفاعات لري[4] مستقر شدهايم. شهيد محمّد بنيادي شب قبل نيروهاي تحت امر خود را جهت اجراي مرحله ي ديگري از عمليات والفجر 4 به پشت منطقه ي عملياتي از پيش تعيين شده و مورد نظر اعزام نموده است و صبح روز سيزدهم آبانماه 1362 خود نيز به منظور هدايت نيروها و اجراي بخش ديگري از عمليات مُهيّا ميشود.
آري! لحظه ي خداحافظي او با ما فرا ميرسد. اين بار خداحافظي غريبي دارد... او از تمام علایق مادّي و دنيوي زودگذر دل بريده است، فقط و فقط به آرزوي قلبي خويش يعني شهادت ميانديشد. نگاهش به همه دوستان و همسنگران با گذشته فرق دارد. عزم خود را براي حركت بسوي منطقه عملياتي جزم كرده است و با چهرهاي مصمّم و نوراني از همه ي دوستان و همرزمان خود حلاليّت ميطلبد...
آه، خــدايــا! مگر چه اتّفاقي خواهد افتاد كه اين سردار شجاع و مُتهوّر اين چنين مُنقلب و دگرگون شده است؟! دردل ميگوييم خدايا نكند محمّد را از ما بگيري؟ نكند در اين لحظات حساس و پُر خطر، ما را بدون يار و فرمانده بگذاري؟ ولي حس غريبي ميگويد انگار اين آخرين ديدار با محمّد است و چارهاي نداريم جز تسليم در برابر سرنوشت.
او ما را در آغوش گرفته و دست يكايكمان را به گرمي فشرد و سپس حركت كرد. بعضي از دوستان با چشماني اندوهبار و اشك آلود با او خداحافظي كردند. غمي مرموز بر دل همه سنگيني ميكرد. شايد همه با نگراني منتظر يك اتّفاق بودند.
محمّد حركت كرد و رفت به سوي قربانگاه.
چند ساعت بعد عقربه ي ساعت 8:15 صبح را نشان مي داد، در حاليكه همه ي بچّهها در انتظار يك حادثه بودند ناگهان صداي گوشي بيسيم، همه ي ما را متوجّه خود ساخت و يكي از فرماندهان رده بالاي لشكر از آن سو (منطقه عملياتي) خبر شهادت او را به ما داد.
آري! درست شنيده بوديم، محمّد به سوي معشوق بال گشوده بود.
من كه وظيفه ي مخابره ي هرگونه پيام را به قرارگاه تاكتيكي داشتم چند دقيقه بعد، اين خبر تأسف بار را مخابره نمودم. شايد يك دقيقه هم طول نكشيد كه صداي آقا مهدي زين الدين[5] (فرمانده لشكر 17 علي بن ابيطالب (ع)) را شنيدم كه با بيقراري و لحني كه نشان از عدم باور او نسبت به اين موضوع داشت منبع و صحت و سقم خبر را از من جويا شد. من هم به ناچار ماجرا را براي او شرح دادم، ليكن با اين وجود براي آقا مهدي يقين حاصل نشد و سريع خودش را به موقعیت ما[6] رسانده و از نزديك ضمن برقراري ارتباط مستقيم با منطقه ي عملياتي، شهادت محمّد را مورد بررسي قرار داد.
بدين ترتيب اين فرمانده ي مخلص و فداكار هم كه براي رسيدن به لقاءاللّه و دوستان شهید خود بيتابي ميكرد از ما خداحافظي و به دیدار عند ربهم یرزقون شتافت.
پینوشتهـا:
۱) شهيد محمّد بنيادي اهل روستاي «فردو» از توابع قم بود.
۲) سيّد محسن نبئي از پيشكسوتان و باز نشستگان سپاه و يا بهتر بگوييم از خاكريزنشينهاي قديمي جنگ ميباشد كه مدّتهاي مديدي از عمر گرانبهاي خود را در جبهههاي حقّ عليه باطل سپري و به واسطه ي حضور متناوب و متوالي در واحد مخابرات لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع)، خاطرات ارزشمند و ماندگاري از سرداران و فرماندهان اين لشكر در سينه دارد كه مطالب بالا بخشي از اين خاطرات است.
۳) جنگنده ي «سوپر اتاندارد» ساخت كشور فرانسه است كه با اهدای قدرتهاي غربي به كشور عراق، براي اوّلين بار در سال 1362 (عمليات والفجر 4) بر عليه رزمندگان اسلام مورد استفاده قرار گرفت.
۴) لري از ارتفاعات استراتژيك و سوق الجيشي كردستان عراق (استان سليمانيه) ميباشد كه حفظ و تسلّط بر اينگونه ارتفاعات براي نظاميان از اهميّت ويژهاي برخوردار است.
۵) آقا مهدي زين الدين حدود يك سال بعد (1363/8/27) در كردستان (بين بانه و سردشت در سه راهی دارساوین) هدف كمين ضدانقلاب مسلّح قرار گرفته و به همراه برادر عزيز خود مجيد زين الدين به فيض شهادت نائل آمدند.
۶) قرارگاه تاكتيكي (محل رله ي مكالمات بي سيم ها).
![]() |