مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
 
 
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشته‌ی پرویز بهرامی
 

شهيد احمد كاظمي - فرمانده لشكر نجف اشرف

"در رثـای سـردار"

نویسنده: پرویز بهرامی ـ دیماه ۱۳۸۴

اشـــــــاره: دوشنبه نوزدهم ديماه 1384 خبر شهادت تني چند از سرداران و يادگاران عرصه پيكار هشت سال دفاع مقدّس دل‌هاي ملّت مسلمان ايران به ويژه رزمندگان آن دوران را به لرزه در آورد.

در اين روز يك فروند هواپيماي جت فالكون متعلّق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي حامل شماري از فرماندهان ارشد نيروي زميني سپاه در حوالي شهر اروميه و روستاي «آيدين لو» به علّت نقص فني سقوط و همه‌ي اين عزيزان به فيض عُظماي شهادت نايل آمدند.

 شهيد احمد كاظمي - فرمانده لشكر نجف اشرف

هنوز غم هجران عزيزانمان: «همّت، باكري، خرّازي، زين‌الدين، صيّاد و...» بر دلمان سنگيني مي‌كرد كه دوباره داغ تازه‌اي بر دل غمديده ما نشست.

يازده تن از خيل سرداران رشيد سپاه اسلام در آستانه‌ي عيد سعيد «قربان»، قرباني راه خدا شده و به ملكوت اعلي پركشيدند.

سرخيل اين سرداران عاشق و شيفتگان ولايت، «حاج احمد كاظمي» بود كه بي شك نام بلند آوازه و رشادت‌هاي بي‌دريغ اين سردار پاكباخته براي هيچ مسلمان و حتّي غير مسلمان ايراني ناشناخته و پوشيده نيست.

وقتي كه تصاويرش از سيماي جمهوري اسلامي پخش مي‌شد گويا دوباره در روزهاي تلخ و شيرين و به ياد ماندني صحنه‌هاي نبرد سير مي‌كرديم. انگار باكري و خرّازي را در چهره‌ي پاك و آسماني او مي‌ديديم.

او هر وقت خاطره‌اي از سال‌هاي پُرحماسه‌ي دفاع مقدّس و شهداي آن روايت مي‌كرد بي‌اختيار ديدگانش باراني مي‌شد.

آري! او گريه مي‌كرد ولي نه براي تعلّقات مادي كه براي رسيدن به جانان و دوستان شهيد خود.

به طور مكرّر، آرزوي ديدار و پيوستن به باكري و خرّازي را مي‌كرد و هميشه خود را جا مانده از قافله‌ي شهدا مي‌دانست و همواره بر حال آنان غبطه مي‌خورد.

به راستي كه جوهره‌ي انسان‌ها در ميادين نبرد و تلاطم سختي‌ها محك مي‌خورد و چه شايسته اين سردار عاشورايي بارها در اين عرصه‌ي پُر خطر و عزّت‌آفرين امتحان پس داده بود.

آن روزي كه متجاوزين بعثي در جنوب و عناصر سر سپرده‌ي داخلي در غرب كشور، زنان، مردان و كودكان بي‌دفاع و مظلوم اين مرز و بوم را مورد آماج و هجوم وحشيانه‌ي خود قرار داده بودند حاج احمد و يارانش لحظه‌اي در برابر آنها درنگ نكرده و با هر آنچه كه در توان داشتند حسين وار به ياري هموطنان‌شان شتافتند تا سرزمين اسلامي ما ايران رنگ اسارت بخود نبيند و اگر امروز در امنيّت و آرامش خاطر به سر مي‌بريم همه در سايه‌ي رشادت و از جان گذشتگي‌هاي اين مجاهدان نستوه است كه بايد شكر گُزار آنان باشيم.

هنوز ردّ گام‌هاي حاج احمد در سنگرها و خاكريزهاي آغشته بخون شلمچه به چشم مي‌خورد و هنوز آب‌هاي پُر خروش اروندرود به ايمان و شجاعت او گواهي مي‌دهند.

هنوز عطر دل‌انگيز حضورش از لابلاي نيزارهاي مجنون به مشام مي‌رسد. جاي جاي دشت‌هاي خوزستان و نقطه به نقطه قلّه‌هاي بلند كردستان دفتري‌ست كه هر ورقش رشادت‌ها و جانفشاني‌هاي اين حماسه‌سازان تاريخ دفاع هشت ساله را ثبت نموده و هرگز از خود دور نخواهد ساخت.

حاج احمد هر كه بود و هر چه كرد از هيچ كوششي براي ميهن و هموطنانش فروگذار نكرد.

او مصمّم و با يقين در راه حقّ قدم نهاد و در اين ره، لحظه‌اي ترديد به دلش راه نداد.

به راستي درس شجاعت و آزادگي را بايد از زُمره‌ي چنين مرداني آموخت.

امروز براي همرزمان و بسيجيان او اشك‌ها روان است. اشك جدايي، اشك فراق.

به ياد روزهاي آتش و خون اشك ماتم مي ريزيم، امّا چه مي‌شود كرد كه اين بار سرداران عاشق در پي عزم سفري ديگر بودند؛ سفري در امتداد سفر خرّازي، باكري و صيّاد... كه آرزوي هميشگي حاج احمد و يارانش بود.

آنان هميشه به دنبال شهادت بودند و ديگر طاقت ماندن در اين دنياي خاكي و دوري از دوستان شهيدشان به سر آمده بود و شتابان قصد پيوستن به آنان را داشتند.

اي ســـردار! اي دلاوران هميشه پيروز، اي دانش آموختگان مكتب سرخ حسين(ع) و اي فاتحان قلّه‌هاي ايثار و افتخار، اي دلداگان چهره ي يار، اي ستارگان فروزان ايمان و شجاعت؛ شما رفته‌ايد و خوشا به حالتان كه به آرزوي ديرينه ي خود رسيديد. تحمّل فراقتان براي ما مشكل است، ما مانده ايم و دل‌هاي بي‌قرارمان، ما مانده‌ايم و بُغض سنگين در گلو، ما مانده‌ايم با كوله باري از خاطرات شما. ولي شما را قسم مي‌دهيم به خون مطهّر خودتان، به ياد آن‌روزها، آن‌روزهاي خدايي كه در خرمشهر، شلمچه و در فاو و... غيورانه با دشمن جنگيديد؛ ما بيچارگان را هم از ياد مبريد.

درود خدا و ملائكهٌ اللّه بر شما و همرزمان‌تان باد.

خدا نگهدار سردار؛ سلام ما را به دوستان شهيد برسانيد./پرویز بهرامی ـ ديماه 1384

شهيد احمد كاظمي - فرمانده لشكر نجف اشرف در كنار شهيد مهدي باكري

ملاحظه:

این مقاله در ماه یاد شده در روزنامه‌های جمهوری اسلامی، جوان و کیهان به چاپ رسیده است.

 |+| نوشته شده در  شنبه دوم آذر ۱۳۸۷ساعت 11:4  توسط پرویز بهرامی، Bahrami. Parviz  | 
  بالا