مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
« سفر به 29 سال قبل »
پرویز بهرامی
.... اگر راستش را بخواهید با استفاده از ایّام تعطیلات نوروزی همانند خیلی از هموطنان به قصد یک مسافرت کاملاً سیاحتی از منزل خارج و راهی استان کردستان ـ شهرستان مریوان ـ شدیم.
حدود ساعت 12:00 روز یکشنبه ششم فروردینماه 1391 در حد فاصل «سروآباد» و «مریوان» بوسیلهی سواری شخصی در حال حرکت بودیم.
بیشتر فکرمان حول محور محل اسکان و اقامت، خرید از بازار و بازدید از اماکن سیاحتی بود. لیکن مشاهدهی برخی از ارتفاعات اطراف جاده، افکار ذهن مرا به یکباره تغییر داد. شاید بپرسید چـــرا؟!
ـ عجله نکنید، خواهم گفت.
ارتفاعات منطقه، برای من یادآور خاطرات دور و دراز و گذشتههای تلخ و شیرین دوران افتخارآمیز دفاع مقدس بود. خاطراتی که با بهترین لحظات نوجوانی و جوانی ما عجین شده و هرگز از لوح ضمیرمان محو نخواهد شد. همین بهانه کافی بود تا سفر کنم به 29 سال قبــل.
اواخر تابستان و پاییز سال 1362چندین لشکر و تیپ از سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی برای انجام مأموریت مهمی در بسیاری از نقاط و ارتفاعات اطراف سروآباد و مریوان اردو زده و مستقر بودند.
غالب این لشکرها و یگانهای عملیاتی از جنوب کشور به مناطق غربی گسیل گشته بودند.
منجملهی این لشکرها، لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) بود که به فرماندهی سردار شهید مهدی زینالدین از منطقه دارخوین خوزستان عازم منطقهی مزبور شده و مهیای عملیات بود.
من و مرحوم پدرم زنده یاد بسیجی حاج محرمعلی بهرامی نیز در معیّت دیگر رزمندگان گردان ولیعصر(عج) این لشکر افتخار حضور داشتیم.
سرانجام حضور قوای نظامی در این مناطق منجر به عملیات بزرگ و پیروزمندانهای در مناطق درهی شیلـر در شمال مریوان، پنجوین عراق و... شد که با نام «والـفجــر 4» برای همیشه تاریخ به ثبت رسید.
ولی آنچه که در این مقال کوتاه از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت پیشینهی تاریخی مریوان یا شرح مراحلِ عملیات یادشده نیست؛ بلکه بیان خاطرات و مسائلی است که ناخوداگاه در عرض نیم ساعت آنهم در طول مسیر «سروآباد» و «مریوان» به سرعت در ذهنم تداعی و مرور گردید.
در طی مسیر، یاد بر و بچّهها و دوستان رزمندهی آن دوران، همچون پردهی سینمایی دائماً در مقابل چشمانم ظاهرا میشد. نسلی که هیچکدام از آنان، دیگر در آن ارتفاعات سر به فلک کشیده نبودند و هر کدام به بهانههای گوناگونی از این دنیا رخت بربسته یا در گوشه و کناری از کشورمان به فراموشی سپرده شده بودند. عدهای با به تن کردن خلعت زیبای شهادت؛ عدهای به خاطر کهولت سن و بعضی به دلیل جانبازی و آسیبها و صدمات ناشی از مخاطرات و مشکلات ایّام جنگ و عدهای به بهانهای دیگــر.
ولی اکنون در همان جاده و مسیر شاهد بسیاری از خودروهای مدل بالا و آنچنانی با سرنشینهای بیحجاب و اگر خوشبینانه قضاوت کنیم بدحجاب بودیم که به برکت خون و رشادتهای همان نسل از یاد رفته، در کمال آرامش و امنیّت، بدون اینکه حتّی ذرهای از طعم تلخ و شیرین جنگ را چشیده باشند با انگیزهی سفر تفریحی و تجارتی به مریوان و بیشتر به «استان سلیمانیه عراق» از آن مسیر در حال عبور بوده یا برای استراحت، کنار جاده اُتراق کرده بودند.
نوجوانان و جوانان بومی منطقه را میدیدیم که بیتردید هیچیک از آنان حوادث و وقایع دوران پر فراز و فرود جنگ را درک و تجربه نکرده یا اصلاً در آن دوران قدم به عرصه وجود ننهاده بودند.
متحیّر و متعجّب بودم از اینکه چطور میشود هرساله هزاران نفر از اقشار مختلف مردمی را تحت عنوان «راهیـان نـور» برای بازدید از مناطق جنگی و عملیاتی، یعنی همان محل و مکانهایی که رزمندگان جا مانده از قافلهی شهدا در آنجا میجنگیدند، نماز میخواندند، نفس میکشیدند و... اعزام نمود ولی خود آنان را که اکنون به عنوان بهترین «یادگاران ماندگار» آن روزها در قید حیات هستند به فراموشی سپرد؟! و یا در مقام عمل در برابر مشکلاتی که پس از پایان دوران جنگ گریبانگیر آنان شده است بیتفاوت ماند و اعتنا نکـرد؟! هر چند ما هم بر این باوریم که برای انتقال فرهنگ غنی پایداری و دفاع مقدس و همچنین نشان دادن بقایا و آثار جبهه و جنگ، اردوهای راهیان نور میتواند بهترین امکان و فرصت را برای هموطنان محترم فراهم سازد.
شگفتزده بودم از اینکه چطور میشود در هر مناسبتی برای رزمندگان جبهه و جنگ، فیلم و کلیپ و... ساخت و مراسم برگزار نمود لیکن آنان را در پیچ و خمهای روزمره و کم و کاستیهایی که امروز با آن دست و پنجه نرم میکنند تنها گذاشت؟!
براستی آیا توانستهایم قصهی بچّههای جنگ و حوادث و اتّفاقات پُر رمز و راز روزگار نه چندان دورِ دفاع مقدس و نبرد کردستان را آنطوریکه شایسته و بایسته حماسههای آنان است برای نسل نوجوان و جوان امروزی نقل کنیم؟
وارد شهر که شدیم تابلوی بزرگی از تصویر پیشمرگ کُرد مسلمان و نامی مریوان «کاک جلال بارنامه» شانزدهمین شهید خانواده را دیدیم که بلوار بزرگی از شهر هم به نام او نامگذاری شده بود.
این تصویر فقط نمایانگر چهرهی «شهید بارنامه» نبود بلکه نشانگر و گویای مجاهدت و جانفشانی همهی پیشمرگان مسلمان و با غیرت کردستان بود که پا به پای دیگر رزمندگان اسلام حماسههای بیبدیلی را آفریده بودند. همانان که عزّت و سربلندی امروز و آرامش کنونی مریوان و سایر مناطق کردستان حاصل ایثار و جوانمردی اسلامخواهانه و میهنپرستانهی آنهاست.
در پایان سفر به رسم وفاداری و تجدید میثاق با فرماندهان و همرزمان شهید و حماسهسازی که در تمام مراحل عملیات والفجر4 در کنارشان بودیم به روان پاکشان فاتحهای نثار کرده و یادشان را گرامی داشتیم.
روانشان شاد، نامشان جاوید و راهشان پر رهرو باد. /پرویز بهرامی/فروردینماه ۱۳۹۱
![]() |