مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
« خدمت كوچكي به رزمندگان ... »
راوی: اباصلت الهیاری
بر گرفته از کتاب حکایت آن روزها. نوشتهی پرویز بهرامی
...چند ساعتي بود كه از لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) به مقرّ لشكر 31 عاشورا واقع درحدود 18كيلومتري دزفول انتقال يافته بوديم ، بهمين جهت با فرماندهان اين لشكر كاملاً آشنا نبوديم .
چند تخته چادر ، پتو و تعدادي چراغ نفتي ، فانوس و... تحويل ما گرديد تا اينكه در محوّطه ي مقرّ لشكر براي خود اسكان سازيم.
از شانس بد ما ، بخاطر اوضاع نا مساعد جوّي ، ناگهان بارش باران آغاز و باد شديدي شروع به وزيدن كرد. هر لحظه وضعيّت جوّي بدتر شده و اوضاع نابسامان ما را بيش از پيش وخيم مي كرد . به همين جهت به يك دستگاه تويوتا وانت نياز داشتيم كه بلافاصله امكانات و وسايل موجود را جابجا و به فضاي بهتري نقل مكان كنيم. در همين حين تويوتا وانتي را كه در حال گذر بود متوقّف ساخته و از راننده ي او درخواست كمك نموديم. راننده ي تويوتا كه لباس بسيجي بر تن و ظاهري بسيار ساده و صميمي داشت با استقبال گرمي از تقاضاي ما ، علاوه بر اينكه خودرو را براي حمل امكانات در اختيارمان قرار داد خود نيز در زير باران ، همانند كارگري سختكوش در جابجايي وسايل ، ما را ياري نمود.
بالأخره در فاصله ي نسبتاً كمي با موقعيّت قبلي ، چادرها را برپا و تا حدودي به وضعيّت اسكان خود سر و سامان بخشيديم.
صبح ، تمام يگانها و نيروهاي لشكر در ميدان صبحگاه حضور بهم رسانده و مراسم صبحگاهي آغاز شد. قرار بود كليه ي گردانها ، يگانها و نيروها سازماندهي و پس از آموزش ، تمرينات و سير مراحل لازم ، كم كم خود را براي عمليات آينده ( عمليات بدر ) آماده سازند.
با عنايت به اينكه تعداد كثيري از نيروها به تازگي وارد اين لشكر شده بودند مُجري مراسم صبحگاهي در خلال برنامه ، از برادر مهدي باكري فرمانده لشكر 31 عاشورا جهت عرض خير مقدم و سخنراني كوتاهي براي نيروهاي جديدالورود ، دعوت به عمل آورد.
چون چهره ي باكري براي ما نا آشنا بود خيلي مُشتاق ديدارش بوديم ، از همين رو تا زمانيكه به جايگاه قدم ننهاده بود پرستيژ و قيافه هاي گوناگوني از يك فرمانده لشكر در ذهنمان متبادر و چرخ مي خورد. بمحض اينكه ايشان در پشت تريبون ، حاضر و شروع به صحبت كرد ، متوجّه شديم همان كسي است كه ديروز در زير باران به ما كمك مي كرد و فكر مي كرديم كه فقط راننده ي تويوتا است.
عرق شرمي در پيشاني ما دويد و همگي از كار ديروز خود پشيمان شديم، لذا چند نفر از برادران به نمايندگي از همه ي ما بمنظور عذر خواهي به نزد آقا مهدي مراجعه و از ايشان معذرت خواهي كردند ، ليكن ايشان با صميميّت و گشاده رويي خاصي ، موضوع را بسيار عادي تلقّي و اظهار نموده بود: « خدمت كوچكي به رزمندگان كرده ام و... »
![]() |