مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
 
 
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشته‌ی پرویز بهرامی
 

 امروز عصر (ساعت ۱۸:۳۰ روز چهارشنبه مورخه ۱۴/۱/۱۳۹۲) دلم گرفته بود... خیلـــی!

شهر ما به دو گلزار شهدا مزین است. یکی از آنها در سمت جنوبی و دیگری سمت شمالی شهر. به اتفاق خانواده رفتیم گلزار شهدای شناط (سمت شمالی...)

برای شادی ارواح طیبه‌ی شهدای آرام گرفته در آن محل فاتحه خواندیم. 

مزار نورانی سه تن از آنها برایم از اهمیت خاصی برخوردار بود:

شهیدان: ۱ـ سیّد موسی امینی ۲ـ حسین دست‌بس ۳ـ رمضانعلی شهیدی. (شهید ۱۴ ساله)

چون این سه شهید عزیز، پاییز سال ۱۳۶۲ یعنی ۳۰ سال قبل در منطقه "سرپل ذهاب" در یک زمان و یک منطقه عملیاتی، کنـار این حقیـر روسیاه و بی‌لیاقت و بی‌سعادت و جامانده از قافله شهدا به فیض عظمای شهادت نائل آمدند.

لحظاتی به فکر فرو رفتم. با خود گفتم: ۳۰ سال. چه زود گذشت؟! انگار همین دیروز بود...

بلافاصله جمله‌ی معروف سید شهیدان اهل قلم "مرتضی آوینی" در ذهنم مرور شد:

"... پندار ما این است كه ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند، اما حقیقت آن است كه زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند."

دلم خیلی گرفته بود! از آن عزیزان خواستم که به احترام سه ـ چهار ماهی که سعادت و افتخار همسنگری و همرزمی آنها را داشتم برایم دعا کنند.

باور نمی‌کنید! که چه رمز و رازی در عالم و محضر شهدای والامقام دفاع مقدس نهفته است. شاید نیم ساعتی از خروج ما از گلزار شهدا نگذشته بود که دعایم مستجاب شد.

روح پاکشان با صلواتی شادمان باد...

   

 پاییز ۱۳۶۲ سر پل ذهاب ـ عملیات والفجر ۴

پاییز ۱۳۶۲ سر پل ذهاب ـ عملیات والفجر ۴

اولین نفر ایستاده از سمت راست: پرویز بهرامی

سومین نفر ایستاده از سمت چپ: شهید حسین دست‌بس

 |+| نوشته شده در  دوشنبه هفتم آذر ۱۳۹۰ساعت 20:30  توسط پرویز بهرامی، Bahrami. Parviz  | 
  بالا