مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
 
 
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشته‌ی پرویز بهرامی
 

« او را نشناختم ! »

راوی خاطره: محرم محمّدی

بر گرفته از کتاب مردان نبرد. نوشته‌ی پرویز بهرامی

در اوايل تير ماه سال 1361 مصادف با ماه مبارك رمضان، به لطف خداوند بخت يارمان شده بود تا با افتخارآفرينان تيپ17 علي بن ابيطالب عليه السّلام[1] در خط مقدّم جبهه (پاسگاه زيد عراق) به عنوان نيروي پدافندي حضور داشته باشيم.

روزي از همان روزها، چند تن از فرماندهان تيپ 17 علي بن ابيطالب(ع) به منظور بازديد از خط پدافندي نيروها و ارزيابي و شناسايي منطقه جهت اجراي عمليات رمضان در چند روز آينده (البته ما بعد از آغاز عمليات، به علّت حضور و بازديد فرماندهان پي بُرديم) به موقعيّت ما آمده و هر كدام از آنها مشغول كاري بودند. يكي مشغول تهيه‌ي كالك و نقشه بود، يكي با دوربين به سمت مواضع دشمن نگاه مي‌كرد و ديگري در خصوص برخي مسائل با نيروها صحبت مي‌كرد.

در كنار اين افراد، فرد خوش سيما و جواني كه ملبّس به لباس خاكي بسيجي بود ناگهان سنگر ما را مورد بررسي و بازديد قرار داده و اظهار داشت: « اين سنگر خيلي طول دارد، در مواقع اضطراري نمي‌توانيد از آن بخوبي استفاده كنيد و...» 

من با تصوّر اينكه ايشان از فرماندهان نبوده و شايد از رزمندگان نزديك و اطراف خودمان باشد در پاسخ او به شوخي گفتم: « شما كاري به اين كارها نداشته باشيد، اين به خودمان مربوط است...»

در اين لحظه ، مسئول محور وقت حاج قاسم رضايي[2]، تلويحاً مرا متوجّه اشتباهم كرد ولي باز هم به طور دقيق منظورشان را نفهميده و آن فرد بسيجي را نشناختم تا اينكه آنها از سنگر ما دور شدند...

يكي از همسنگران با ناراحتي به من گفت: «بنده‌ي خدا مگر او را نشناختي؟!»

گفتم: « نـــه! نشناختم...»

گفت: «او همان آقا مهدي زين الدين فرمانده ي تيپ 17 علي بن ابيطالب(ع) است كه به او توجّه نكردي و...»

من از اخلاص آقا مهدي خيلي چيزها شنيده بودم ولي اوّلين بارم بود كه او را از نزديك ملاقات مي‌كردم، لذا از اين بي‌توجّهي و بي‌احترامي كه نسبت به شخص فرمانده‌ي تيپ، مرتكب شده بودم با ناراحتي و اضطراب بسيار، براي عذر‌خواهي به انتظار بازگشت مجدّد فرمانده به سمت سنگرهاي خودمان نشستم.

پس از رسيدن آقا مهدي، سريعاً جلو رفته و عرض كردم: «حاج آقا مرا ببخشيد، خيلي عذر مي‌خواهم، قصد اسائه‌ي ادب نداشتم... من شما را نشناختم و...» ليكن او با تبسّم و مهرباني خاصي دستي بر سرم كشيد و گفت: «خواهش مي‌كنم، خدا ببخشد، مسئله مهمّي نبود و ...».

من با رفتار و برخورد محبّت آميز اين فرمانده‌ي عزيز، دريافتم كه ايشان از اخلاص كامل و مراتب بالاي اخلاقي و اسلامي برخوردار هستند.

اين سردار عزيز ضمن همرنگ نمودن لباس خود با لباس بسيجيان، طوري رفتار مي‌كرد كه گويي فقط يك بسيجي است. حقّاً كه همين‌طور نيز بود چرا كه او همانند رهبرش خميني كبير قدّس سره، قبل از هر مسئوليتي، خود را بسيجي مي‌دانست و همواره بر اين مقام افتخار مي‌كرد.

به راستي پاداش چنين سرداراني همان شهادت است كه از خداوند بزرگ هديه گرفته‌اند.

«هر كه در اين بزم مقرب تر است»          «جام بلا بيشترش مي دهند»

آقا مهدي زين‌الدين و امثال او با حُسن اخلاق و شيوه‌ي رفتاري خود، روح معنوي بلندي به هشت سال دفاع مقدّس بخشيدند كه در اين ميان نام خود را نيز در صفحه‌ي روزگار جاودانه ساختند.


پی‌نوشت‌ها:

۱) اين تيپ چند ماه بعد به لشكر ارتقاء يافت.

۲) سردار سرتيپ پاسدار حاج قاسم رضايي...

 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آذر ۱۳۸۷ساعت 14:54  توسط پرویز بهرامی، Bahrami. Parviz 
  بالا