مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
 
 
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشته‌ی پرویز بهرامی
 

روز وصل دوستداران یاد باد  ......................................  یاد باد آن روزگاران یاد باد

"فاجعه حلبچه"

راوی خاطره: رحیم طالبی

برگرفته از کتاب مردان نبرد، تألیف پرویز بهرامی

ما در جنگ تحميلي وحشيگري‌هاي گوناگوني از رژيم بعثي عراق تجربه نموده‌ايم ولي اگر بخواهيم از وحشيانه‌ترين حملات بعثي‌ها مثال بزنيم شايد بمباران شيميايي مردم بي‌گناه و بي‌دفاع حلبچه باشد.

زمستان 1366 به اتّفاق تني چند از رزمندگان اسلام بطرف شهر حلبچه عراق در حال حركت بوديم كه ناگهان چند فروند از جنگنده‌هاي رژيم بعثي در آسمان حلبچه ظاهر و بطور وحشيانه‌اي اقدام به بمباران شيميايي مردم بي‌گناه حلبچه نمودند، در لابلاي انفجارهاي شديد و گازهاي كُشنده و مسموم كننده بمب‌هاي شيميايي، آه و ناله‌هاي مردم اعم از زن و مرد، پير و جوان، كودكان و... بلند بود.

از آنهایي‌كه زنده مانده بودند عدّه‌اي موفق به خروج از شهر شده ولي تعداد كثيري از مردم به دليل از دست دادن چند نفر از اعضاي خانواده خود، ناگزیر در شهر زمين‌گير شدند.

صحنه‌اي كه فاجعه دلخراش اطفال كربلا را  براي هر مسلمانی زنده مي‌ساخت و همواره اين سؤال را  براي همه ايجاد مي‌نمود كه چرا بايد شهر و مردمي كه متعلّق به خود عراق هستند اينچنين زير آماج حملات ددمنشانه رژيم بعثي قرار گيرند؟!! پاسخش چندان سخت نبود چرا كه بویي از ترحّم و انسانيت به مشام صدام و صداميان نرسيده بود تا دوست و دشمن بشناسند...

از دور شاهد پسر بچّه‌ی تقريباً چهار ساله‌اي بوديم درحالي‌كه خانواده خود را از دست داده و به خاطر موج انفجار و وحشت از صحنه‌اي كه در عمرش براي اوّلين بار مي‌ديد ناله و شيون‌كنان مدام به دور درختي چرخيده  و پدر و مادرش را براي كمك مي‌طلبيد.

در اين فكر بوديم كه راه چاره‌اي برای نجات پسر‌بچّه پيدا كنيم ليكن حملات مجدّد هواپيماهاي دژخيمان، طفل معصوم را امان ندادند و در زير بمب و تركش و خاك مدفون ساختند. 

همه ما متأثر و غمگين از مشاهده‌ی صحنه اين جنايت بوديم ولي افسوس كه نتوانستيم در آن لحظه كاري براي آن پسر‌بچّه بكنيم.

خاطره‌ی اين صحنه تلخ و دلخراش كه اوج قساوت دشمن را نشان مي‌دهد هرگز از ذهنمان بيرون نمي‌رود.

http://www.tarikhirani.ir/Images/news/1300275136_halabche4.jpg

 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و نهم مرداد ۱۳۸۹ساعت 20:0  توسط پرویز بهرامی، Bahrami. Parviz  | 
  بالا