مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
جانبازاني كه چشمهاي زيبايشان از سلاحهاي شيميايي صدّاميان بيفروغ گشت.
نویسنده: پرویز بهرامی
اشـاره: بيست و ششم اسفند ماه (1366) ياد آور يكي از تلخ ترين و مرگبارترين صحنههاي تاريخ جنگ 8 ساله يعني بمباران شيميايي حلبچه توسط هواپيماهاي رژيم بعثي عراق ميباشد. جنايتي كه هيچگاه از دل تاريخ زدوده نخواهد شد.
اين حملهي ددمنشانه كه به دستور جنايتكار وحشي و خونخواري بنام «صدام» انجام گرفت بيش از پيش از ماهيّت جنايتكارانهي او و همهي حاميان و همدستانش به ويژه قدرتهاي غربي پرده برداشت./ يكي از عملياتهاي غرور آفرين و پيروزمندانه رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدّس، عمليات والفجر ـ 10 بود كه در واپسين روزهاي اسفند ماه 1366 با هدف خارج ساختن چند شهر كشور از بُرد آتش توپخانه دشمن و آزادسازي بخش وسيعي از مناطق و تأسيسات استان سليمانيه عراق در «شهرهاي حلبچه، خُرمال، دوجيله و...» به اجرا در آمد.
اهالي كُردنشين اين مناطق كه از ظلم و جور رژيم بعثي دل خوشي نداشتند براي رهايي از سُلطهي صدام، حاكم ظالم و سفّاك عراق به ياري و استقبال رزمندگان ايراني شتافتند.
يك روز از آغاز اين عمليات نگذشته بود كه دشمن زبون به تلافي پيروزيهاي رزمندگان اسلام و جبران شكست نيروهاي خود و همچنين با انگيزهي انتقام از نحوهي برخورد مردم مناطق مزبور با نيروهاي ايراني، شهرهاي «حلبچه و خُرمال» را وحشيانه و ديوانه وار مورد حملات شيميايي خود قرار داد.
در غروب غمبار بيست و ششم اسفند ماه 1366، مردم بيدفاع و مظلوم اين شهرها همزمان با غُرّش جنگنده بُمب افكنهاي رژيم بعثي عراق ناگهان متوّجه ابرهاي تيره و رنگيني شدند كه بر فراز شهر و خانههايشان سايه افكنده بود؛ هنوز اين ابرها فرو ننشسته بودند كه بوي مرگ از آنها به مشام ميرسيد.
آري! انگار ناقوس مرگ در حلبچه به صدا در آمده بود. زن و مرد، پير و جوان، كودك و نوجوان، همه و همه براي حفظ جان خود، سراسيمه راه گُريز از شهر را در پيش گرفتند؛ ليكن شدّت حملات بگونهاي بود كه بسياري از شهروندان را غافلگير و مجال هرگونه حركت را از آنان سلب نمود.
صداي ضجّههاي پُرسوز و گُداز مادران و نالههاي جگرسوز كودكان بلند شد. پدر و مادر در پي فرزند و فرزند به دنبال پدر و مادر خود بود. يكي پس از ديگري نقش بر زمين ميشدند. كودك در آغوش مادر جان ميداد و پدر، خود را درمانده و ناتوان از كمك به خانوادهاش ميديد و لاجرم خود نيز طُعمهي گازهاي خفه كننده و مسموم بمبهاي شيميايي ميگشت.
بدون ترديد اگر از شارون بعنوان قصاب «صبرا و شتيلا» ياد ميكنيم بايد صدام را نيز قصاب مردم «حلبچه» و خُرمال بناميم.
ديري نپاييد كه پيكرهاي بيجان چند هزار انسان بيگناه سوخته و سياه شده در جاي جاي خيابانها و كوچههاي حلبچه و خُرمال چهره كرد.
آه ! چه صحنهي دلخراشي! عمق فاجعه به اندازهاي است كه قلب هر بينندهاي را به لرزه در ميآورد؛ خودروها و امكانات موجود پاسخگوي حمل جنازهها و انتقال مصدومين نيست.
صحنه هاي دلخراش و حزنانگيز اين واقعه، فاجعهي كربلا را در ذهن هر نظارهگري تداعي ميكند.
«بأي ذنب قُتلت» (1) به كدامين گناه كشته شدند؟!
چه تلخ است تجسّم چشمان غمآلود و وحشت زدهي دختر بچّهي سه سالهاي كه بر بالاي جنازهي پدر و مادر خود گريه سر ميدهد. چه جانكاه است شنيدن طنين فرياد بُغضآلود و سوزناك پدر و مادري كه همهي جگر گوشههاي خود را از دست داده.
چه سخت است آوارگي هزاران انسان بيپناه و مصدوم شيميايي را نظاره كردن.
چگونه مي توان حادثهي غمانگيز حلبچه را به فراموشي سپُرد ؟!
اگر چه در طول 8 سال جنگ تحميلي، بارها و بارها شاهد بمباران شيميايي مواضع رزمندگان و حتّي هموطنان عزيز غير نظاميمان در سردشت و... توسط دشمن متجاوز بعثي بوديم ولي اين جنايت هولناك كه در ظرف 48 ساعت، پنج هزار انسان بيگناه و بيدفاع را به كام مرگ كشاند نشان از خوي وحشيگري صدام و حاميانش داشت و ثابت كرد كه رژيم بعثي عراق حتّي به شهروندان خود نيز رحم نميكند.
هر چند كه فاجعهي بزرگ حلبچه در هالهاي از سكوت پنهان ماند و هيچ يك از مجامع بينالمللي به طور صريح و قاطع حاضر به محكوميت رژيم بعثي عراق و ساير كشورهايي كه اينگونه سلاحهاي مرگبار را در اختيار او قرار داده بودند نشدند، ولي اين جنايت بزرگ همچون لكّهي ننگي بر پيشاني صدام و ساير قدرتهاي غربي جهان بويژه «آمريكاي جهانخوار» نقش بسته و تا ابد از افكار و اذهان عمومي جهانيان دور نخواهد شد.
بر كسي پوشيده نيست كه ديو صفتي مثل صدام، چندين سال از سوي ابر قدرتهاي غرب و شرق، به پيشرفتهترين و مخرّبترين سلاحهاي مرگبار دنيا، تسليح و تجهيز ميشد، لذا اگر قرار است دادگاهي براي عاملين و مسبّبين اين فاجعهي بزرگ تشكيل شود بهتر است از همان شيطان بزرگ «آمـريكـا» آغاز شود.
اكنون بايد از سردمداران و سياستبازان دولت آمريكا كه خيال پادشاهي كُرهي خاكي را در ذهن ميپرورانند سؤال كرد شما كه خود را مدّعي حقوق بشر و ناجي ملّتهاي ضعيف جهان ميپنداريد [! !] چرا هر بار با ترفندي نو و رفتارهاي مبتني بر زور و قُلدرمآبانه، دست از سلطهطلبي و دخالت ظالمانه در امور كشورها و ملّتها بر نميداريد؟!
- چرا گريههاي طفل شير خواره و مادر از دست داده را در حلبچه نديديد؟!
ـ چرا مظلوميت هزاران نفر از مردم بيگناه حلبچه را كه قرباني سوغات سلاحهاي مرگبار شيميايي و اهدايي شما شدند نديديد؟!
ـ چرا در برابر جنايات دژخيمان بعثي و خون آشام صدام مهر سكوت بر لب زديد؟!
ـ چرا گُلهاي پرپر شدهي حلبچه و خُرمال را ناديده گرفتيد؟!
ـ چرا اشكهاي غمآلود و چهرههاي معصوم آغشته به خون و ورم كردهي حلبچه را به فراموشي سپرديد؟!
پاسخ اين سؤالات، چندان هم سخت به نظر نميرسد، زيرا صدام بدون كمك و حمايت آمريكا و متّحدين آن قادر به اينهمه تجاوز و جنايت ضد بشري نبود. بهمن ماه 1384ـ پرویز بهرامی
پي نوشت:
۱ـ سوره تكوير ، آيه شريفه 9
![]() |