مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
 
 
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشته‌ی پرویز بهرامی
 

تابستان ۱۳۶۲ قبل از عملیات والفجر 4  ـ دارخوین ـ انرژی اتمی (مقـر لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب)
نفرات ایستاده از راست:
1ـ مهدی مهدوی 2ـ سید احمد نبئی 3ـ محمود آهنگری 4ـ ناصر صالحی 5ـ خیرالله محرمخانی 6ـ حمید محبی 7ـ علی ذوالقدر 8ـ فرهاد گلی 9ـ زنده یاد بسیجی حاج محرمعلی بهرامی 10ـ احمد شریفلو
نشسته‌ها از راست: 
1ـ علی رضایی 2ـ محمدباقر حیدری 3ـ محمد الهیاری 4ـ پرویز بهرامی 5ـ عبدالله محمدی 6ـ سیفالله جعفری

............................................................................................................. 

 

"موقعيّت انرژي .."

راوی: پرویز بهرامی

بر گرفته از کتاب یاد یاران. نوشته‌ی پرویز بهرامی

شايد " انرژي اتمي" براي كساني‌كه زماني جزء سربازان سرافراز لشكر 17 علي بن ابيطالب (ع)  بوده‌اند نام ناآشنايي نباشد و شايد امروز بكار بردن اين واژه براي عدّه‌اي از رزمندگان اسلام ياد آور حماسه‌ها و دلاوري‌هاي همسنگرانشان باشد.

در عرف جبهه "انرژي اتمي" به محلي در سه كيلومتري دارخوين بطرف آبادان گفته مي‌شد كه در سال‌هاي دفاع مقدّس مقرّ لشكر 17 علي بن ابيطالب (ع) در آن قرار گرفته بود . 

اين مقرّ بود كه در دوران دفاع مقدّس بسيجيان استان‌هاي مركزي، سمنان و زنجان را در خود جاي مي‌داد، بسيجياني‌كه اغلب از استان‌هاي فوق به جبهه‌هاي جنوب عزيمت مي‌نمودند ابتدا به قرارگاه كربلا (اهواز) و سپس جهت سازماندهي و بكارگيري در گردان‌ها و واحدهاي رزمي راهي مقرّ ياد شده مي‌شدند.

در كنار مقرّ لشكر، تأسيسات و تجهيزاتي از سازمان انرژي اتمي كشور وجود داشت كه با حمله متجاوزين بعثي تا حدود زيادي تخريب و از بين رفته بود و از اين جهت اين محل بعنوان  انرژي اتمي مشهور بود.

آن محل (انـــرژي) حسينيه بزرگي داشت كه بسيجيان را هرشب به دور خود جمع مي‌كرد و گاه به گاه حاج صادق آهنگران نيز حالي به بچّه‌ها مي‌داد و يا گاهي در آن سردار لشكر 17 شهيد حاج مهدي زين الدين با صحبت‌هاي دلنشين و جذّابش رزمندگان را مي‌گريانيد و به ياد مظلوميّت سرور آزادگان جهان حضرت سيّدالشهداء(ع) مي‌انداخت .

همه‌ي در و ديوار "انرژي" به ايمان و اخلاص بسيجيانش گواهي مي‌دهد.

خوشا به حال آن‌روزها كه بعد از مراسم صبحگاهي با تجهيزات كامل از ميدان صبحگاه تا سه راهي جاده اهواز، آبادان و انرژي به دويدن و انجام نرمش مي‌پرداختيم ؛ "حاجي رگباري" يا چريك پير جلوتر از همه مي‌دويد و ما هم پشت سر او.

هيچ يادمان نمي‌رود كه در آن‌روزها يكي از همسنگران عزيز كه فرد مسني هم بود (۱) بخاطر لهجه شيريني كه داشت به انرژي اتمي " ا لِنجي ياتُومي"  مي‌گفت و آن‌روزها همه ما براي مزاح اين كلمه را به زبان گرفته بوديم و هي تكرار مي‌كرديم...

كجايي انرژي؟!  كجايي انرژي كه ديگر دلمان طاقت دوري تورا ندارد، كجايي انرژي كه با ديدنت، دوستان شهيدمان را بخاطر مي‌آوريم ؛ كجايند سرداران شهيد: زين الدين، حسن پور، صادقي، بنيادي، نديري، شيخ حسني، علوي، رستمخاني، فيروزي، معروفخاني و … كه با قدم‌هاي پاكشان به خاكت تقدّسي وصف ناپذير و فراموش نشدني بخشيدند …

كجايي انرژي! كه با يادت، راز و نيازها و نماز شب‌هاي بر و بچّه‌هاي بسيجي را بخاطر مي‌آوريم. انگار رؤيا بودي كه رفتي؛ چه زود مثل يك خاطره فراموش شدي!!

امّا بدان هر خاطره، فراموش شدني نيست و تا نام اسلام و انقلاب و دفاع مقدّس باقي است نام تو هم باقی‌ست و ياد آور فداكاري‌هاي بچّه‌هاي جبهه است.

نمي‌دانيم كه اكنون تبديل به چه جايي شده‌اي؟!  ولي وقتي‌كه صفحه‌اي از آلبوم جبهه را باز مي‌كنيم بي درنگ به ياد تو مي‌افتيم. به ياد شهدايي كه قدرشان را ندانستيم و از قافله‌ی آنها جا مانديم.

انــــــــرژي!  توهمان قطعه از زميني كه بوي بهشت ميدهي. اگر دلت براي بسيجيانت تنگ شده، بدان كه دل بسيجيانت نيز براي تو تنگ شده.

 كجايـــــــي انـــــــرژي؟!   ما را از ياد مبر …

 

 

 

پی‌نوشت:

۱ـ حاج ايمانعلي زماني معروف به شيخ ايمان , اهل شريف آباد ابهر

 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آذر ۱۳۸۷ساعت 18:14  توسط پرویز بهرامی، Bahrami. Parviz  | 
  بالا