مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
روز وصل دوستداران یاد باد ...................................... یاد باد آن روزگاران یاد باد
"نبرد تن به تن"
راوی خاطره: کریم داودی
بر گرفته از کتاب یاد یاران. نوشتهی پرویز بهرامی
يازدهم آبانماه سال 1361 بود كه رزمندگان بسيجي چند لشكر از جمله لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) براي اجراي مرحلهی دوّم عمليات مُحرم گوش به فرمان فرماندهان بودند. ذكر خدا بر لبان همه جاري بود. قرار بود عمليات در قسمت جنوب دهلُران و غرب عين خوش و چند محور ديگر به اجرا درآيد.نيروهاي دشمن بخاطر ترس و وحشت از اجراي عمليات شب قبل (مرحله اول عمليات محرم) در حالت آماده باش كامل بسر ميبردند.
قرار بود نيروها بعد از باز شدن معبر۱ توسط تخريبچيان ۲ و علامت گذاري معبرها با قُرصهاي شبنما و نوارهاي فُسفري، به جلو هدايت شوند .
فرمان حركت نيروها به سمت دشمن با رمز مقدّس يا زينب (س) صادر شد. آماده حركت به منطقه عملياتي شديم.
بارش باران شب قبل سطح زمين را گل و لاي كرده بود. بهمين جهت حركت را براي نيروها دشوار ميساخت. آتش دشمن به قدري شديد بود كه اگر نيروها در طول مسير، حالت سينه خيز هم بخود ميگرفتند باز خُمپارههاي زماني دشمن در بالاي سر همه منفجر ميشد و كسي را امان نميداد. ولي عشق و علاقه رزمندگان به حضرت اباعبداللّهالحسين(ع) بيش از اين حرفها بود و هيچ عاملي مانع حركت نيروهاي اسلام نگرديد.
اين حقير به اتّفاق چند تن از تخريبچيان و نيروهاي اطلاعات و عمليات لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) براي عبور نيروها از ميدان مين، وظيفه باز كردن معبرها را داشتيم.
يك يا دو نفر از نيروهاي تخريبچي، جلوتر از ستونهاي عملياتي حركت ميكردند. ساعتي گذشت، چند معبر جهت عبور نيروها باز شد. عدّهاي از نيروها به اتّفاق فرماندهان خود ميدان مين را پشت سر گذاشتند و عدّهاي هم منتظر باز شدن معبرهاي بعدي بودند.
ما هم نيروها را يك به يك از معبر به جلو هدايت ميكرديم. اين كار ساعتي بطول انجاميد تا اينكه همه برادران از ميدان مين عبور نمودند.
در اين لحظات، عمليات از چند محور ديگر آغاز و دشمن از حضور نيروها آگاه شده بود. بهمين جهت آتش دشمن ثانيه به ثانيه شديدتر ميشد. وصف اوضاع و احوال آن موقعيّت با زبان ويا قلم دشوار است؛ بايد در لحظات صحنه بود تا حقيقت را فهميد.
در حين عمليات در قسمتي از منطقه با نيروهاي خودمان فاصله زيادي پيدا كردم؛ تنها بودم كه يك دستگاه خودروي سيمرغ نيروهاي دشمن را در داخل درّه كوچكي ديدم درحاليكه چراغهاي سوئيچ و پشت آمپرهايش روشن بود. به نظرميرسيد نفرات داخل خودرو به تازگي خودرو را ترك نموده بودند. آهسته به سمت خودرو حركت ميكردم كه دو نفر ناشناس ظاهر شدند.
رمز گردانها و واحدها علي اصغر(ع) و پاسخش از طرف نيروي مقابل علي اكبر(ع) بود.
آن دو نفر به من نزديك شدند، به آنها رمز علي اصغر را گفتم ولي از پاسخ خبري نشد. با خود گفتم شايد پاسخ رمز يادشان رفته و چون از مسير سمت خودمان به من نزديك شده بودند اصلاً فكر نميكردم كه نيروي دشمن باشند.
ناگهان يكي از آنها كه هيكل قوي و دُرشتي داشت مرا غافلگير كرده و يك دستش را محكم به دهانم گذاشت و با دست ديگر نيز سينه ام را چسبيد، ديگري هم كمي از ما فاصله داشت.
من كه اضطراب سراسر وجودم را فرا گرفته بود خودم را در يكقدمي مرگ مي ديدم، در آن لحظه نميدانستم چه تصميمي بگيرم، ولي در دل از خدا كمك ميخواستم. فقط توانستم لوله اسلحهاي را كه به وسيلهی بندي بر گردنم آويزان بود بطرف شكم فرد مورد نظر بچرخانم.
ناگهان ديدم چند تير رسام۳ به صورت رگبار از پشت فردي كه مرا گرفته بود خارج شد و لحظهاي بعد بدنش شُل شده و نقش بر زمين گرديد.
بعد از اين تيراندازي فرد دوّم ادخيل يا خميني سر ميداد و ..
تا آن لحظه نميدانستم گلولهها از لوله اسلحه من خارج شده است. بعد از اينكه فرد مقابل به زمين اُفتاد تازه فهميدم كه ناخودآگاه ماشهی اسلحه را چكاندهام.
با شليّك گلولههاي رسام، چند تن از رزمندگان سر رسيده و با داد و فرياد من متوجّه موضوع شدند و فرد ديگري را كه از نيروهاي دشمن بود با رگباري به هلاكت رساندند..
پینوشتها:
۱ـ معبر به راهي در ميدان مين ميگويند كه فاقد هر نوع مين باشد.
۲ـ تخريبچي به خنثي ساز مين و مين گذار ميگويند.
۳ـ گلولههاي رسام داراي مواد فسفري هستند و بعد از شلّيك از خود نور توليد ميكنند.
![]() |