مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
« ميرزا كوچك خان جنگلي » اُسوه مقاومت در برابر بيگانگان.
نویسنده: پرویز بهرامی ـ آذر ۱۳۸۰
اشـاره: در سال 1914 ميلادي در نتيجه جنگ جهاني اوّل ، سربازان چند كشور از جمله انگليس ، روس ، عثماني و ... با ناديده گرفتن اعلام بي طرفي ايران در جنگ و با زير پا گذاشتن حقوق بين المللي مانند مور و ملخ به كشورمان سرازير شده و علاوه بر ايجاد مشكلات سياسي ، اقتصادي و هرج و مرج ، هر گونه امنيت و آسايش عمومي را از مردم بي گناه و بي دفاع ايران سلب نمودند . رجال سياسي و نظامي ايران غالباً از افراد ناتوان و ضعيف بوده كه ياراي مقابله با بيگانگان و متجاوزين را نداشتند . كمبود قواي نظامي اعم از نيرو ، سلاح ، تجهيزات و ساير امكانات نظامي و دفاعي نيز مشكلات موجود را دو چندان مي ساخت . لذا اوضاع و احوال حاضر مردان دلسوَز و غيرتمندي را از ايران زمين مي طلبيد تا براي نجات ملّت مظلوم در صدد چاره جويي بر آمده و هر آنچه را كه در توان داشتند در مقابله با اجانب بكار گيرند . سرخيل اين راد مردان سترگ ، ميرزاكوچك خان جنگلي بود كه از گيلان سرافراز بپا خاسته و به حقّ ، جانانه درخشيد ، جنگيد و سرانجام در دفاع از اسلام و اين مرز و بوم در روز يازدهم آذر ماه 1300 به شهادت نائل آمد . او كه خود يك روحاني آزاده و از مبارزان دوره مشروطيّت بود با تأسي از افكار و ايده انقلابي « اتّحاد اسلام » اقدام به تشكيل و سازماندهي دستجات مسلّح در گيلان نمود كه بعداً به انقلاب گيلان و نهضت جنگل معروف گشت . / در خصوص افكار انقلابي و اسلامي اعضاء اتّحاد اسلام ، اطلاعات قابل توجّهي مطرح است ليكن مرحوم ابراهيم فخرايي مورّخ و نويسنده نامي كتاب سردار جنگل كه خود از ياران و دوستان نزديك ميرزاكوچك خان بوده در باره آنان مي گويد : اتّحاد اسلام سازماني بود كه گفته مي شد مركز فعاليتش اسلامبول است و بوسيله چند تن از پيشوايان ديني مانند « سيّد جمال الدين اسد آبادي » ، سيّد عبدالرّحمن كواكبي ، رشيد رضا و شيخ محمّد عبده ، بمنظور مبارزه با استعمار و ايجاد يك وزنه سياسي جهاني براي دنياي اسلام بوجود آمده بود و چند تن از رجال سياست و روحانيون شهير ايران همچون سيّد محمّدرضا مساوات ، سيّد محمّد كمره اي ، سليمان محسن اسكندري ، سيّد يحيي نداماني ، ميرزا طاهر تنكابني ، «سيّد حسن مدرّس» و اديب السلطنه سميعي ، عضويت اين سازمان را قبول و در پيشرفت هدف سازمان شركت فعالانه داشته اند ، امّا نه بطور دسته جمعي بلكه تك تك و به شكل انفرادي ، چرا كه پيوند معنوي و ارتباط اجتماعي بين محافل ديني برقرار نبود و رجال سياست به افكار و ايده هاي شخصي تكيه داشتند و... » (1) در باره بازماندگان و نوادگان ميرزا كوچك خان جنگلي متأسفانه تا كنون اطلاعات دقيقي گردآوري و به ثبت نرسيده است ، فقط مرحوم ابراهيم فخرايي در قسمتي از كتاب مزبور كه در سال 1344 شمسي تأليف نموده ، ضمن شرح زندگاني كوچك خان ، پيرامون خانواده و خصوصيّات فردي او چنين مي نويسد : « يونس معروف به ميرزا كوچك فرزند ميرزا بزرگ اهل رشت ساكن استاد سرا در سال 1298 هجري قمري ( 1257 شمسي ) در يك خانواده متوسطي چشم به جهان گشود . سنين اوّل عمر را در مدرسه حاجي حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع كه آنوقت ها رونقي داشت به آموختن صرف و نحو و تحصيلات ديني گذرانيد . چند وقتي هم در تهران در مدرسه محموديه به همين منظور اقامت گزيد و مي بايست قاعدتاً با اين مقدمات يك امام جماعت و يا يك مُجتهد جامع الشرايط از كار در آيد ، امّا حوادث و انقلابات كشور، مسير افكارش را تغيير داد و عبا و نعلين و عمّامه را به تفنگ ، فشنگ و نارنجك مُبدّل ساخت . داراي دو خواهر و دو برادر و يكي بزرگتر از خود بنام محمّدعلي و ديگري كوچكتر بنام رحيم بود كه هر دو نفر بعد از وي وفات يافته اند . مردي خوش هيكل و قوي البنيه و زاغ چشم ، داراي سيمايي متبسّم و بازواني ورزيده و پيشاني باز . از لحاظ اجتماعي مؤدب و متواضع و خوش برخورد و از جنبه روحي عفيف و با عاطفه و معتقد به فرايض ديني و مؤمن به اصول اخلاقي بود و ... » (2) اگر چه قبل از انقلاب اسلامي ، كتابي با عنوان « سردار جنگل » و مقالات اندكي در وصف نهضت جنگل و دلاوران آن به رشته تحرير در آمده است ، ليكن سازمان اطلاعات و امنيت رژيم منحوس پهلوي ( ساواك ) ضمن ممانعت از انتشار حقايق و واقعيتهاي نهضت مزبور ، بستري براي مخالفان نهضت فراهم آورده بود تا هر آنچه را كه دلشان خواست بر عليه نهضت جنگل بنگارند . بهمين جهت حقايق و واقعيّتهاي نهضت ، در پس پرده استتار مكتوم مانده و جنگليان در اذهان عمومي بيشتر به افرادي ياغي ، قدرت طلب و راهزن و ... مطرح شدند تا اينكه يك مبارز آزاديخواه و شرافتمند . بعد از انقلاب اسلامي ، مرحوم فخرايي در صفحه 213 كتاب « يادگار نامه فخرايي » با اشاره به خفقان روزهاي ستمشاهي ، شرح مفصّلي از چگونگي و نحوة چاپ كتاب سردار جنگل داده و ياد آور مي شود اين كتاب در سال 1344 با مشكلات فراوان و ترفند خاصّي بچاپ رسيده است بطوريكه دستگاه امنيتي رژيم شاهنشاهي پس از انتشار و توزيع كتابها متوجّه موضوع مي گردد ، بهمين دليل افرادي از جمله خود مرحوم فخرايي مورد سؤال ، تهديد و مزاحمت اين دستگاه مخوف اطلاعاتي قرار مي گيرند . خوشبختانه با پيروزي انقلاب اسلامي كه ثمرة خون هزاران شهيد راه اسلام و تاريخ معاصر كشور و رهبري حكيمانه حضرت « امام خميني » قدس سره بود نا گفته ها و اسرار زيادي از نهضت جنگل توسط بازماندگان آن بمنظور آگاهي اذهان عمومي فاش گرديد . همچنين دو فيلم سينمايي با عناوين « سردار جنگل » و «ميرزا كوچك خان » و يك سريال تلوزيوني نيز با نام « كوچك جنگلي » توليد و از رسانه هاي تصويري پخش شد . با پخش اين فيلمها و مصاحبه هاي يادگاران نهضت ، مردم عزيز ايران دريافتند كه گردانندگان نهضت جنگل نه تنها افراد ياغي و ماجراجُو يا راهزن نبودند بلكه هدفي جُز رضاي خدا و استخلاص وطن و هم ميهنانشان از دست بيگانگان در سر نداشتند . آنچه خود جنگليها در باره انگيزه و اهداف خود در روزنامة جنگل ( سال اوّل ، شماره 28 ) اعلان كرده اند چنين است : « ما قبل از هر چيز طرفدار استقلال مملكت ايرانيم ، استقلالي به تمام معناي كلمه ، يعني بدون اندك مداخله هيچ دولت اجنبي ، اصلاحات اساسي مملكت و رفع فساد تشكيلات دولتي كه هر چه بر سر ايران آمده از فساد تشكيلات است . ما طرفدار يگانگي عموم مسلمانانيم ، اين است نظريات ما كه تمام ايرانيان را دعوت به هم صدايي كرده و خواستار مساعدتيم . » (3) صرف نظر از موارد فوق ، افرادي نيز ميرزاكوچك خان را طالب مقام و آلت دست بيگانگان دانسته و تمام سعي و تلاشهاي چندين سالة او را براي رسيدن به مقام و قدرت قلمداد مي كنند ولي با قدري تأمّل و تعمّق بر فراز و نشيب دوران مبارزاتي نهضت و رفتار و كردار ميرزا ، به نظر مي رسد چنين عقيده اي از دايره انصاف و واقعيّت به دور مي باشد . خود ميرزا كوچك خان جنگلي در سُطوري از نامه خود به يكي از بيگانگان خاطر نشان مي كند : « ... من و رفقايم محال است آلت دست آنها بشويم ، عاری از شرف مي دانم كسي را كه حقوق و حاكميّت و استقلال مملكت را فدية شغل و مقام كند ... من استقلال ايران را خواهانم و بقاي اعتبارات كشور را طالبم ، آسايش ايراني و همه ابناء بشر را بدون تفاوت دين و مذهب شايقم ... » « ما به شرافت زيست كرده و با شرافت مراحل انقلابي را طي كرده ايم و با شرافت خواهيم مُرد ... »(4) همچنين ميرزا در جاي ديگري در پاسخ به نامه تطميع و تهديد آميز رئيس اترياد تهران (رتمستر كيكاچينكوف) كه او را دعوت به تسليم مي كند تصريح مي نمايد : « دير آمدي اي نگار سرمست ! از صدر تا ذيل مرقومه 21 شهر جاري را با ديده دقّت ديدم بنده به كلمات عقل فريبانه اعضاء و اتباع اين دولت كه منفور ملّت اند فريفته نخواهم شد . از اين پيشتر نمايندگان دولت انگليس با وعده هايي كه به سايرين دادند و [ به ] يكبارگي قباله مالكيّت ايران را گرفتند تكليفم كردند تسليم نشدم . مرا تهديد و تطميع از وصول به مقصود و معشوقم باز نخواهد داشت ، وجدانم به من امر مي مي كند در استخلاص مولد و موطنم كه در كف قهاريت اجنبي است كوشش كنم . شما مي فرماييد نظام نظر به حقّ يا باطل ندارد و مدعيان دولت را هر كه و هر چه است بايد قلع و قمع نموده تا داراي منصب و مقام گرديد . بنده عرض مي كنم تاريخ عالم به ما اجازه مي دهد هر دولتي كه نتوانست مملكت را از سُلطه اقتدار دشمنان خارجي نجات دهد وظيفه ملّت است كه براي خلاصي وطنش قيام كند امّا كابينة حاضر مي گويد من محض استفاده شخصي بايد مملكت را در بازار لندن به « ثمن بخس » بفروشم . در قانون اسلام مدوّن است كه كفّار وقتي به ممالك اسلامي مسلّط شوند مسلمين بايد به مدافعه برخيزند ولي دولت انگليس فرياد مي كشد كه من اسلام و انصاف نمي شناسم بايد دُول ضعيف را اسير آز و كشته مقاصد مشئوم خود سازم ... »(۵) اكنون ساليان سال از آنروزهاي سخت و پُر ماجرا مي گذرد و اگر با ديدة دقّت بنگريم درست يكصد سال بعد از طلوع زندگي و پنجاه و هفت سال پس از غروب غم انگيز ولي پر افتخار (شهادت) ميرزا كوچك خان جنگلي ، انقلاب اسلامي به پيروزي رسيده و به حول قوّة الهي يك حكومت اسلامي و كشوري كاملاً مستقل و به دور از سُلطة بيگانگان را شاهد هستيم ، يعني همان آرزويي كه ميرزا كوچك خان جنگلي و يارانش و همة شهداي تاريخ معاصر ايران براي رسيدن به آن ، همه ناملايمات و رنجهاي روزگار خود را تحمّل و سر انجام بهترين دارايي مادي خود را كه همانا جان شيرين و زندگي عزيزشان بود در طبق اخلاص نهاده و تقديم اسلام و وطن عزيزشان نمودند . بي ترديد تا ايران هست و ايراني ؛ ياد و خاطرة اين سرداران هميشه جاويد و مظهر فداكاري و همه شهداي اسلام و كشور ، از اذهان مردم غيرتمند و آزادة مؤمن و متعهّد محو نخواهد شد./آذر ماه 13۸۰ پرويز بهرامي
پي نوشتها :
۱- كتاب سردار جنگل . نوشته ابراهيم فخرايي ، چاپ دوازدهم . صفحه 35
۲- همان مأخذ ، صفحه 22
۳- همان مأخذ ، صفحه 52
۴- همان مأخذ ، صفحه 301
۵- همان مأخذ ، صفحه 219
![]() |