مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
سوّم فروردین ۱۳۸۳ بـانـه ، دوسینه ، بازسازی خاطرات سالهای دور
از راست : پرویز بهرامی ، رحمانی ، عثمانی
.................................................................................................................................................................
"سفر به کردستان، دیار خاطرهها"
اشــــــاره:
چه خوش است 18 سال پس از فراق به ديار دوست رهسپار شدن.
چه خوش است خاطرات مانده در گذر ساليان سال كه دوباره قد علم كنند و با تو همراه شوند.
چه خوش است عطر تُربت پاك خطّهاي كه قدمگاه شهيدان عاشق بوده است. چه خوش است وصال معشوق و چه خوش است ...
بــــــانـــــــه از مناطقي است كه در دوران دفاع مقدّس داراي دو جبهه نبرد بوده است. جبهه نبرد با عناصر و گروهكهاي مسلّح ضد انقلاب و جبهه نبرد با نيروهاي بعثي عراق. بهمين جهت اثرات و خاطرات بسياري از دوران جنگ از خود باقي گذاشته است.
هر كس براي گذراندن ايام نوروزي برنامهاي براي خود چيده بود. يكي سفر به شمال، يكي تخت جمشيد، يكي سي و سه پُل و ديگري...
ما هم عزم خود را جزم كرديم تا دو روزي براي تجديد ميثاق با شهيدان و تداعي خاطرات كردستان (بـانـه) اين خطّهی غريب و شهيدپرور ايرانزمين و يادگار دوران دفاع مقدّس سفر كنيم.
دوشنبه: 3/1/1383
عقربهی سرعتسنج خودرو 65 كيلومتر در ساعت را نشان ميدهد. فراز و نشيب جاده و منطقه مانع از سرعت بيشتر خودرو است.. هر چه به سمت بانه نزديكتر ميشويم گردنهی خان كه بلندتر از هر ارتفاعي در منطقه است بيشتر خودنمايي ميكند. براي عبور از اين گردنه، همهی خودروها يكي پس از ديگري وارد تونل ميشوند. مشاهدهی اين تونل، هيجان و خوشحالي كمنظيري در وجود ما پديد آورده است. چون مدّتي در سالهاي 62 و 63 و 64 و 65 سعادت حضور در منطقهی كردستان به ویژه بانه را داشتيم و آنزمان يعني تا اواخر سال 65 تونل به بهرهبرداري نرسيده بود و فقط بيرون تونل را ديده بوديم...
بالأخره كوه بلند و معروف آربابا نيز ديده شد. سينه آربابا مأمن اهالي بانه در بمبارانهاي دوران جنگ بود…
رشد و پيشرفت شهر بانه از هر جهت نسبت به سالهاي قبل از 1365 بطور چشمگيري مشهود است . بازارچه و پاساژهاي مجلّلي در بعضي از خيابانها به چشم ميخورند. جنب و جوش خاصّي در اهالي وجود دارد. ظاهراً حضور مسافرين نوروزي نيز به اين جنب و جوش و فعاليتها افزوده است. علاوه بر پيشرفت اماكن و محلهاي خصوصي، هركدام از سازمانها، ادارات و نهادهاي دولتي بناهاي خوبي براي خود برداشته و يا ساختهاند و اين واقعاً براي ما و هر مسافر ديگري خوشحال كننده ميباشد. ليكن با اين وجود هيچ تغيير و ترميمي در اماكن و مقرّهاي سپاه و بسيج و ديگر نيروهاي نظامي احساس نميشود. اين كملطفي يا كوتاهي از سوي هر دستگاه و مسئول ذيربطي كه باشد آنچنان همهی ما را به حيرت و تعجّب وا داشته كه از خود ميپُرسيم چرا بايد اماكن و مراكزي كه در زمان دوران دفاع مقدّس متولّي و منشاء بيشترين خدماترساني در منطقهی مزبور بودهاند اينچنين مورد بيمهري و كملطفي قرار بگيرنــــــــد؟!!
شهر بانه و مردمان شريفش در زمان دوران دفاع مقدّس متحمّل بيشترين و وحشيانهترين بمبارانهاي هوايي جنگنده بمب افكنهاي رژيم بعثي بودند و اين واقعيّتي بود كه در آنزمان از نزديك شاهد آن بوديم. مع الوصف همپاي رزمندگان اسلام در مقابل اين حملات بطور جانانه، مقاومت و ايستادگي نموده و به هيچ وجه شهر را ترك نكردند. بنابراين اول از همه، براي زنده ساختن خاطرات گذشته به دنبال مناطق و اماكن بمباران شده هستيم ولي آثار ناچيزي از اثرات تخريبي بمبارانها بر جا مانده است…
هنگام نزديك شدن به محل قبلي سپاه بانه در مييابيم كه ديگر از سرداران شهيد "حاج حبيبا.. افتخاريان" (ابو عمّار) فرمانده سپاه بانه و مريوان و حاج قاسم نصرالهي (فرمانده سپاه بانه) هيچ خبري نيست ليكن عطر خوشي از یاد آنان به مشام مي رسد...
بازديد از نقاط صفر مرزي ايران و عراق (منطقه هنگ ژال، هلاله ابراهيم، سيران بند و...) كه در حال حاضر يك پاسگاه مرزي نيروي انتظامي و يك پايگاه نيروهاي آمريكايي با فاصله كمي از آن به چشم ميخورند خيلي برايمان جالب و شگفتانگيز است.
در پيرامون اين منطقه تابلوي بجا ماندهاي از دوران جنگ با عنوان سه راه بقيها..(عج) به چشم ميخورد كه با اصابت تركشهاي فراواني سوراخ سوراخ شده و همين عامل، خاطرات و مخاطرات دوران جنگ را در اذهانمان بازسازي ميكند. اين منطقه و چندين كيلومتر در امتداد آن جزء مناطق عملياتي والفجر چهار بودند كه در سال 1362 توسط رزمندگان سپاهي، بسيجي و ارتشي به اجرا در آمد يا به عبارت ديگر همان دفتري است كه حادثه و حماسههاي صدها و بلكه هزاران شهيد مناطق عملياتي كردستان و جبهههاي غرب را در دل خود ثبت كرده...
اين مكان يادآور جانفشانيهاي همسنگران و عزيزاني چون شهيد سهراب اسماعيلي، بهرام بازرگان و... است كه در عمليات والفجر چهار به شهادت رسيدند. ياد اين حوادث و اتّفاقات ساليان دور و روزگار عاشقي هواي چشمان هر رزمنده بجا مانده از قافله را باراني ميكند و چنان بُغضي در دل بوجود ميآورد كه از خجالت و حيا نميتوانيم سر را برگردانيم و بيشتر از آنچه كه در ظاهر به چشم ميخورد به همراهان توضيح بدهيم.
چندين سال بعد از عمليات والفجر چهار و حضور چند ماهه در مناطق كيورود و چومان بانه، ارتفاعات و صحنههايي را در خواب ميديدم كه در اين بازديد به تعبير آن خوابها پي بردم.
آري ! اين بار مناطق جديدي توجه مرا بخود جلب كرد كه شبيه همان جاهايي هستند كه بطور مكرّر در خواب ديده بودم...
از ديگر محلهايي كه مورد بازديد قرار دادهايم روستاي "دوسينه" است. روستايي كوچك، بنبست، با اهالي اندك ولي پُر خاطره! روستايي كه دوستاني بنامهاي ابراهيم جهانشاهلو (اهل روستاي كرسف خدابنده)، يدا.. كريمي (اهل يكي از روستاهاي خدابنده)، محرم وندهشاد (از برادران سپاهي و اهل شريف آباد ابهر)، احمد مرداني (از برادران سپاهي و اهل روستاي ميموندره ابهر) در آنجا به لقـــاء حق پر کشیئهاند.
به خاطر عزيمت به اين روستا لاجرم ميبايستي از روستاي بـــــژي و بوئين عُليا عبور ميكرديم.
در بين راه بوئين و دوسينه پُلي وجود دارد كه در سال 1364 دو تن از رزمندگان اسلام با يكدستگاه خودروي تويوتا در روي آن پُل مورد كمين و حمله ناجوانمردانهی عوامل ضد انقلاب قرار گرفته و به شهادت نائل آمدند.
بعد از گذشت 18 سال عليرغم گسترش و تغيير ظاهري شهر بانه، متأسفانه يا خوشبختانه (واقعاً نميدانم از كدام واژه استفاده كنم؟!) هيچ تغييري در ظاهر اين دو آبادي (بوئين و دوسينه) حاصل نشده!! برخورد مهربانانه اهالي، ما را به گذشته ميبرد.
انگار همان سال 63 و يا 64 است و ما مثل اصحاب كهف فكر ميكنيم كه فقط يك شب در خواب بودهايم... انگار چرخ زمان در اينجا كاملاً متوقّف شده! ولي وقتي بخود ميآييم متوجّه ميشويم كه ديگر از همسنگران و ياران دوران جنگ هيچ خبري نيست. كسي چه ميداند شايد هم خداوند، صحنهها را به اين شكل در مقابل چشمان ما مينماياند تا به ياد گذشته خود باشيم و رزمندگان و مردم مظلوم و غريب كردستان را از ياد نبريم. با تصوّر اين موارد در ذهن به ياد سخن زيباي مقام معظّم رهبري حضرت آيها.. خامنهاي مدظلّهالعالي مياُفتيم كه در آن زمان با اين عبارت: "اساسيترين و خاموشترين جهادها جهاد در كردستان، سرزمين غريبان است" ، بر روي بعضي از ديوارهاي مناطق كردستان به چشم ميخوردند و يا سخن ديگري از شهيد دستغيب كه در آنزمان فرموده بودند: "خدمت در زير آسمان كبود كردستان عبادت است".
سرداران شهيد بروجردي، كاوه، كاظمي، نصرالهي و... به اين منویات و اوامر مهم عنايت ويژهاي داشته و خدمات شاياني را در كردستان انجام دادهاند.
در بين راه با دو نفر از اهالي اهل تسنّن و حدودا ً 32 سالهی روستاي دوسينه بنامهاي خانوادگي "رحماني" و "عثماني" همراه شدهايم. بندگان خدا از حضور ما در آن روستاي ياد شده آنهم هنگام غروب آفتاب مبهوت شدهاند و همواره مراقب حركات ما هستند..
فرصت پيش آمده را غنيمت شمرده و جوياي اوضاع و احوال روزهاي گذشته و دور ميشويم.
آنها از حوادث و درگيريهاي سالهاي 63 و 64 و همچنين از چند رزمنده شهيد از جمله شهيد تهماسب نوروزي (اهل زنجان)، شهيد ابراهيم جهانشاهلو و يدا.. كريمي خاطرات شيرين و جالبي به ياد دارند ولي از شهادت تهماسب نوروزي بيخبربند. با اطلاع از اين موضوع عميقاً تحت تأثير قرار ميگيرند. چون شهيد ياد شده در سال ۱۳۶۳ فرماندهی پايگاه (تپّه) مجاور اين روستا بود كه حدود دو سال بعد، فرماندهي يكي از گردانهاي بانه (شهيد محوري) را به عهده گرفته بود و بعدها در منطقه ديگري به شهادت نائل آمد.
سهشنبه: 4/1/1383
امروز محور كوخان يا به اصطلاح امروزي مسير سياحومه و بُوالحسن را در پيش گرفتهايم. هنگاميكه از جادهي بانه به سردشت تا سه راهي كوخان و بُوالحسن در حال حركت بوديم در بين راه متوجّه روستاي شُــــــوي شديم يعني همانجايي كه در سال 1364 برادر فرشاد (جانشين عمليات سپاه بانه) و برادر وحيد (مسئول امور گردانهاي سپاه بانه) با حمله و كمين گروهك "خـــــهبـــات" به ميهماني خدا رفتند. بعد از پشت سر گذاشتن چندين كيلومتر از جاده به روستاي بُوالحسن ميرسيم. با گذشت چندين سال از پايان جنگ هنوز اين روستا نشان از مقاومت اهالي آنجا در برابر گلولهی خمپاره و كاتيوشاهاي دشمن دارد. هنوز ردّ پاي بسيجيان در خاك اين زمين به چشم ميخورد كه مسير درست زندگي را براي ما بازكردهاند.
دقايقي با يكي از اكراد روستا همصحبت ميشويم. او بــدواً جوياي علّت حضور ما ميشود و از توضيح بيشتري در هر مورد امتناع ميورزد ولي كم كم لب به سخن گشوده و مطالبي را از دوران جنگ بازگو ميكند.
او هنوز كه هنوز است مهرباني و برخورد صميمانهی سردار شهيد حاج قاسم نصرالهي فرمانده سپاه بانه را نسبت به مردم منطقه از ياد نبرده و به او وفادار است.
از وضعيت فعلي اهالي روستا و روستاهاي همجوار سؤال ميكنيم كه در پاسخ ميگويد اكثر افراد به كار كشاورزي مشغولند و عدّهاي نيز در كنار رودخانه چومان (مرز ايران و عراق) نسبت به داد و ستد و مبادله كالا مشغول هستند.
بخاطر صعبُالعبور و خاكي بودن جاده، متأسفانه قادر به حضور در روستاهاي كيورود، چومان، مالــِدُوم و… نيستيم و آنها را موكول ميكنيم به فرصت ديگر تا با آمادگي هرچه بيشتر و وسيلهی نقليه مناسب به روستاهاي مورد اشاره عزيمتي داشته باشيم .
در آخر سخني داريم با مسئولين و دست اندركاران محترم حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدّس كه بار سنگين و مهمي در اين خصوص بر دوش دارند.
همانطوريكه مسئولين عزيز و ذيربط مسبوق هستند امنيتي كه در حال حاضر در كردستان بويژه مناطق مرزي آن برقرار شده همه و همه مديون و مرهون ايثار و از جان گذشتگيهاي هزاران شهيد سرافراز وطن ميباشد كه در دفاع از حريم انقلاب و خاك مقدّس مملكت اسلامي تمام هستي خود را تقديم اسلام عزيز نمودهاند ولي به نظر ميرسد آنطوريكه بايسته و شايستهی حماسههاي اين عزيزان است تاكنون امكاناتي براي بازديد ملّت شهيدپرور ايران از اين مناطق فراهم نشده است.
پس ميطلبد دستگاهها و مسئولين محترم مربوطه بيش از پيش در اين خصوص مساعدت و عنايات ويژهاي را بعمل آورند.
به اميد ديدار در جبهه هاي ديگر ...
۵/۱/۱۳۸۳ شمسی
روز وصل دوستداران یاد باد ...................................... یاد باد آن روزگاران یاد باد
« رايحة اخلاص »
راوی: ذبیحاله آقامیرزایی
بر گرفته از کتاب حکایت آن روزها. نوشتهی پرویز بهرامی
وقتي صحبت به خاطرات جنگ تحميلي كشيده مي شود نا خود آگاه به ياد شهداي سرافراز و افتخارآفرين كشورمان مي اُفتيم و اگر با ديده ي دقّت بنگريم ، در مي يابيم كه قريب به اتّفاق اين شهدا از ويژگي هاي معنوي و منحصر به فردي برخوردار بوده اند.
مي توان گفت همين خصوصيات و ارزش ها در تقدّس بخشيدن به دفاع هشت ساله ، نقش بسزايي داشته و جبهه ها را به گلستاني از انسان هاي وارسته از دنيا ، مبدّل ساخته بود. لذا مي خواهم از رنگ و بوي گُلي خوشبو از اين گلستان زيبا سخن به ميان آورم كه از نزديك شاهد آن بوده ام.
در عمليات والفجر4 ، لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) به فرماندهي سردار شهيد مهدي زين الدين[1] ، براي انجام بخشي از عمليات در اطراف شهر پنجوين عراق مستقر بود.
من و چند نفر از برادران رزمنده در قالب يك گروهان امداد ، وظيفه ي انتقال مجروحين و مصدومين عمليات را به پشت جبهه بر عهده داشتيم.
در محل استقرار ما سنگرهايي بطور پراكنده ولي با فاصله ي نزديك به هم وجود داشت كه در يكي از آن ها ، افتخار همسنگري با شهيد سيّد محمّد علوي[2] ( مسؤول بهداري رزمي لشكر ) نصيب ما شده بود. اگر چه از خصوصيات مثبت و بارز اين شهيد والامقام ، كم و بيش ، چيزهايي شنيده بودم ولي بعد از آشنايي با ايشان ، بيش از پيش به صفات اخلاقي و معنوي او پي بُردم. تصويري كه با گذشت يك رُبع قرن از آن شهيد عزيز هنوز در ذهنم باقي است ، مرا در زمان ها و موقعيّت هاي خاص، به ياد او مي اندازد.
چهره اي خوشرو با نگاهي گرم و صميمانه كه همواره توأم با خلوص نيّت، تواضع و فروتني بود او را در كسوت عاشقانِ طريق حقّ قرار مي داد.
اغلب ، رايحه ي دل انگيز اخلاص و مناجات شبانه اش به مشام مي رسيد ، در حاليكه ديرتر از همه به خواب مي رفت صبح ها نيز زودتر از همه بيدار مي شد.
شهيد علوي با اين كه ارشد سنگر و ما فوق همه ي نيروهاي بهداري بود هميشه در نظافت و مرتب كردن سنگر ، از ديگران پيشي مي گرفت ، حتّي در مواردي ، اين كار او فراتر از سنگر خودمان هم مي رفت ، يعني در سامان دادن به سنگرهاي نزديك نيز به گونه اي نقش داشت.
در روزهاي اوّل چند بار متوجّه شديم پوتين ها واكس خورده و با نظم خاصي در كنار سنگر جفت شده اند ولي از عامل اين كار ، آگاه نبوديم.
در يكي از روزها كه نگاهم بيرون سنگر را مي كاويد ناگهان او را ديدم.
« شهيـد علـوي ؟! » خودش بود ! پوتين ها را يك به يك نگاه مي كرد و هر كدام را كه احتياج به واكس داشت ، واكس مي زد.
با اين كارش ، شگفت زده و شرمنده شدم ؛ سريع جلو رفته و گفتم : «برادر علوي شما چرا ؟! » گفت : « كار مهمّي نمي كنم ! » گفتم : « ما را شرمنده نكنيد... »
به راستي او نمونه اي از مظهر ايثار ، دلدادگي و اخلاص شهدايي بود كه به عينه مي ديدم.
الآن مي فهمم كه چنين شخصيتي ، مستحق پاداشي همچون شهادت بود ، همانطور كه در عمليات هاي بعدي با شهادت خود ، حيات سرخ جاودانه را آغاز نمود.
ملّت عزيز ايران بهتر از هر چيز مي داند كه اينك فقط نام شهيدان نيست كه به يادگار مانده است بلكه خون هاي مطهر آنان همچون امانت سنگيني است فرا روي ما كه بايد به سر منزل مقصود برسانيم.
[2] سيّد محمّد علوي ، اهل قــم و از پاسداران فداكار سپاه بود كه بعدها به قافله شهدا پيوست.
![]() |