مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
 
 
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشته‌ی پرویز بهرامی
 

 روز وصل دوستداران یاد باد  ......................................  یاد باد آن روزگاران یاد باد

" بـــانـــه "

سرزمین خاطره‌ها. خطّه‌ی مردان شجاع و غیرتمند ایران زمین. سرزمینی به وسعت شور عشق مردان خدا.

" آربابا " روایتگری خاموش از ایثار و شهادت مردان کردستان

................................................................................................................

سفرنامه

"چهره‌هاي آشنا در سرزمين غريب"

بر گرفته از کتاب کردستان، حماسه همیشه جاوید. نوشته‌ی پرویز بهرامی

نمی‌دانم توفیق حضور در نبرد چندین ساله‌ی کردستان را داشته‌اید یا نه؟ و یا تاکنون به هر نیت و سببی گذرتان به سرزمین غریب کردستان بویژه خطه‌ی «بـانـه» افتاده است یا نه؟ نمی‌دانم اصلاً آنچه را که می‌خواهم از این یادگار دوران دفاع مقدس برایتان بازگو کنم قابل درک و تصور کردنی خواهد بود یا نه!

هر چند که مشغله‌ی کاری و برخی از مشکلات روزمرّه، امکان مسافرت به کردستان را برای ما با مشکل مواجه می‌ساخت لیکن فقط یک دلتنگی کافی بود که به بهانه دیدار و ثبت و ضبط خاطرات گرانبهای چند تن از پیشمرگان مسلمان به شهر بانه عزیمت کنیم.

آری! بـانـه. سرزمین خاطره‌ها. خطّه‌ی مردان شجاع و غیرتمند ایران زمین. سرزمینی به وسعت شور عشق مردان خدا.

سرزمینی مطهّر و مقدّس که در سال‌های نه چندان دور قدمگاه سرداران و فرماندهان شهیدی بوده است که نامشان برای همیشه‌ی تاریخ جاودانه خواهد ماند.

از راست :  ۱ـ کاک جلیل قادرپور ۲ـ حاج مُطلّب احمدیان ۳ـ کاک ابوبکر خضرنژاد

محمّد بروجردي، ناصر كاظمي، حبیب اله افتخاریان، محمود كاوه، قاسم نصرالهي، اكبر رضايي، تهماسب نوروزي، وحيد ضيايي، حميد فرشاد، حفظ اله عابدینی، شيبت الحمد بيگدلي، حسين خسروي، حسين فاخته و... و پیشمرگان دلاور و شهیدی همچون:

بختیار، بهنام، کامیار، دلاور، اردشیر و کوروش قادرخان زاده ـ که شش برادر می‌باشند ـ و همچنین فریدون، امید و بهزاد قادرخان زاده، جلال رسول زاده، حاج محمد صفري، حاج سليم عليپور، صلاح احمدي، مُطلب حسني، يونس محمودي، علي سليمان‌پور، محمدامين سليمان‌پور، محمدامين نيزه رودي، عبداله فرجي، مجيد لطفي، حسين لطفي، طاهر لطفي، كمال خدري، طاهر احمدي، كريم تا‍ژاني و...

***

ساعت 12 ظهر روز جمعه مورخه 17/7/1388 بود که وارد شهر شدیم.

هماندم که بر خاک شهر قدم نهادیم بی‌اختیار خاطرات و سرگذشت تلخ و شیرین چندین ساله‌ی آن همچو فیلمی در مقابل چشمان ما نمایان شد. اگر چه در ظاهر به بانه ی سال 1388 وارد شده بودیم ولی نشانه‌های بر جای مانده از دوران دفاع مقدّس، ما را بی‌اختیار مسافر سال‌های دور کرده بود. سال‌های خون و حماسه. سال‌های یکرنگی و صداقت و ایثار و شهادت.

همه چیز به یکباره در ذهنمان زنده می‌شد. انگار یکبار دیگر آن حماسه‌ها و حادثه‌ها را تجربه می‌کردیم.

«آربابا» کوه بلند و معروف کنار شهر، شاهد خاموشی بود که با زبان بی‌زبانی از حماسه‌های روزهای خطر سخن می‌راند و حدیث پنهان و ناگفته‌های دلیرمردان بانه را برای ما روایت می‌کرد.

دقایقی بعد «کاک ابوبکر خضرنژاد» یکی از پیشمرگان مسلمان که در بین اهالی بانه به «ابو خضر» و «كا ابو» و در بین رزمندگان به «ببر کردستان» معروف است برای راهنمایی و هدایت ما به منزلش به استقبالمان آمد.

حاج سعید حاجي خاني و دستیارش آقا ابوالفتح فتحي هم که برای تهیه یک مُستند تلویزیونی همسفر ما بودند قبل از رسيدن به شهر دوربین‌های خود را به هر سو نشانه می‌رفتند. به قول خودشان نمی‌خواستند هیچ صحنه‌ای را از دست بدهند.

وارد منزل که شدیم «کا ابو» ما را به گرمی پذیرفت. لحظاتی پس از پذیرایی و گپ و گفت و شنود ما، برادر «سیّد عماد آقامیری» نیز به جمع ما پیوست. همان سیّد عماد که در زمان جنگ، چندین سال فرماندهی برخی از گردان‌ها و واحد عملیات سپاه بانه را بر عهده داشت.

در واقع سیّد عماد ارتباط نزدیک ما با تعدادی از پیشمرگان مسلمان را برقرار می‌نمود.

ملاقات و هم‌صحبتی با برادران سیّد عماد و کا ابوخضر نیز در بانه، آنهم سال‌ها پس از ایّام جنگ خود حکایت دیگری دارد که بعداً به آن می‌پردازیم.

بعد از صرف ناهار که میهمان خانواده «کا ابو» بودیم به سمت مقرّ گردان حضرت رسول(ص) از تیپ شهيد كاوه‌ی لشکر 22 بیت المقدّس سنندج كه در بخش «کوخان» یکی از محورهای عملیاتی دوران جنگ یا به اصطلاح امروزی در بخش شمال غربي بانه استقرار دارد حرکت نموديم.

طبق هماهنگی قبلی، پس از کنترل و چند سؤال توسط دژبانان و ارائه پاسخ لازم از جانب ما، وارد محوطه‌ی ستاد گردان شدیم.

چند تن از پیشمرگان، منتظر رسیدن ما بودند و عدّه‌ای هم دقایقی بعد به جمع ما پیوستند.

اگر چه سالیان زیادی از آن ایّام می‌گذشت ولی خدا را شاکریم که بخت را یارمان کرد تا یکبار دیگر چهره‌های نوراني چند نفر از پیشمرگان مسلمان کُرد را که یاد آور چهره‌ی پیشمرگان شهید کردستان بودند از نزدیک ملاقات کنیم.

آری!  چهره‌هایی آشنا و با صفا در سرزمین غریب.

با قدري تأمّل مي‌توانستیم بفهمیم که آنان پیشمرگان ساده و بی‌آلایشی هستند که دیگر کمتر کسی به سراغشان می‌رود. یعنی همان مردان غیور و مدافعان سرافراز و با صلابت دیروز که هیچ دشمنی، یارای مقابله با آنها را نداشت.

سراغ بعضی از دوستان را که گرفتیم گفتند در درگیری‌ها و ترورهای سال‌های قبل به فوز عظیم شهادت نائل آمده‌اند و برخی هم گمنامانه از این دنیا رخت بر بسته‌اند و اندک شماری هم با موها و محاسن سپید از قافله‌ی مهاجران جا مانده‌اند تا قصّه‌ی حماسه‌ها و مظلومیّت همرزمان خود را به نسل حاضر و آینده بازگو کنند.

از خیل رزمندگانی که در طول سال‌های دفاع مقدّس گُذرشان به مناطق جنگی غرب افتاده است خوب بخاطر دارند که جنگ در کردستان تفاوت زیادی با جنگ‌های مناطق جنوب داشت. شاید در منطقه جنگی جنوب، جنگِ مستقیم با نیروهای دشمن فقط در خطّ مقدم جبهه‌ها بوقوع می‌پیوست ولی جای جای کردستان را می‌توان میدان نبرد با دشمن نامید چرا که موقعیت جغرافیایی و جنگ چریکی، هنوز هم حضور و تحرّكات عوامل دشمن را در بسیاری از روستاها، ارتفاعات و... سهل و آسان می‌سازد.

در این میان پُر واضح است که حساسیّت و شدّت این جنگ‌ها برای پیشمرگان مسلمان به مراتب بالاتر از سایر رزمندگان بود. چون آنها حتّی در خانه و کاشانه خود نیز احساس امنیت و آرامش نمی‌کردند. لذا از افراد بومی به نُدرت کسی می‌توانست آنهم به عنوان «پیشمرگ مسلمان» در چنین صحنه‌های مخاطره‌آميزي، در مقابل دشمن قد علم کند.

پس از دیدار و احوالپرسی در مقرّ گردان، برادر آقامیری در خلال صحبت‌های خود، هدف از مسافرت و عزیمت ما را به خطّه‌ی بانه تشريح نموده و از همه پیشمرگان خواست تا برای ارائه و ثبت و نشر خاطرات ارزشمند خود اکیپ ما را در این مسیر یاری کنند.

سپس «حاج مُطلّب احمدي» فرمانده گردان حضرت رسول(ص) که یکی از پیشمرگان سپاه و پيشكسوتان عرصه دفاع مقدّس می‌باشد به همه ما خیر مقدم گفته و با سخنان کوتاهی، خاطره‌ی دلاوري همه فرماندهان، رزمندگان و پیشمرگان سال‌های جنگ را گرامی داشت.

بخش نخست برنامه و دیدار ما با تعدادی از پیشمرگان در کوخان و بانه تا ظهر روز شنبه مورخه 18/7/88 ادامه یافت و قرار شد سفر دوّم، در ماه‌هاي بعد صورت پذيرد.

هنگام خداحافظی، برحسب وظیفه به اتفاق چند تن از دوستان در گُلزار شهدای بانه حاضر شده و به ارواح طیّبه‌ی شهدای عزیز فاتحه خواندیم.

در آخر به همرزمان و خوانندگان محترم توصیه می‌کنیم که اگر گذرتان به شهر بانه افتاد حتماً سری هم به گلزار شهدای این شهر بزنید.

آنجا تجلی گاه نام و یاد و خاطره دلیرمردان کردستان است. شهدای آرام گرفته‌ای که با شما به اندازه یک دنیا درد و دل دارند. پرویز بهرامی.  مهرماه 1388

۱۳۸۸/۷/۱۷ بانه، از راست: پرویز بهرامی، علیرضا مولایی

۱۳۸۸/۷/۱۷ منزل کاک ابوبکر خضرنژاد

کاک حاج مطلّب احمدیان، فرمانده گردان حضرت رسول(ص)

سال ۱۳۶۴، کوخان ـ نفر اوّل از راست: پیشمرگ شهید انور شهیدی، نفر دوّم از چپ: پیشمرگ شهید مجید عزیزی، نفر سمت چپ: حاج مطلب احمدیان

۱۳۶۴ ـ کوخان ـ جمعی از پیشمرگان مسلمان بانه

کوخان ـ بانه ۱۷/۷/۱۳۸۸ جمعی از پیشمرگان مسلمان

سعید حاجی خانی، مستندساز دفاع مقدس ـ کوخان

۱۳۸۸/۷/۱۷ کوخان ـ بانه ـ صرف شام

۱ـ سیّد عماد آقامیری ۲ـ حاج مطلّب احمدیان ۶ـ کاک جلیل قادرپور

۱۳۸۸/۷/۱۷ بانه، از راست: پرویز بهرامی، سیّد عماد آقامیری

از راست: پرویز بهرامی، کاک ابوبکر خضرنژاد 

مقرّ گردان حضرت رسول (ص) کوخان ۱۷/۷/۱۳۸۸

از راست: ۱ـ کاک محمد رسول زاده ۲ـ پرویز بهرامی ۳ـ علیرضا مولایی ۴ـ سیّد عماد آقامیری ۵ـ کاک حاج مطلّب احمدیان (فرمانده گردان)

" سفرنـامـه‌هـــــــا "

سفرنامه ـ یک     سفرنامه ـ دو     سفرنامه ـ سه     سفرنامه ـ چهار    

سفرنامه ـ پنج   سفرنامه ـ شش

 |+| نوشته شده در  سه شنبه پنجم آبان ۱۳۸۸ساعت 16:18  توسط پرویز بهرامی، Bahrami. Parviz  | 
  بالا