مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
از راست به چپ : مجید مرادی ، پرویز بهرامی ، علیرضا مولایی ، اردیبهشت ۸۸
از راست به چپ : پرویز بهرامی ، پرویز دشتی ، سعید حاجی خانی اردیبهشت ۸۸
از راست به چپ : ۱ـ علیرضا مولایی ۲ـ پرویز بهرامی ۳ـ پرویز دشتی ۴ـ مجید مرادی
نفر سمت چپ : سعید حاجی خانی از عکاسان و فیلمبرداران پیشکسوت دفاع مقدس
.........................................................................................................................................
« به نام خدا »
تقدیم به : « فرمانده ؛ دشتی » و همه فرماندهان غیور کردستان
فرمانده ؛ دشتی
دلیر مردی در کردستان
بر گرفته از کتاب کردستان، حماسه همیشه جاوید. نوشتهی پرویز بهرامی
اشـاره :
سیر کوتاهی در کوچه پس کوچه های خاطرات سالهای دفاع مقدّس ، ما را بر آن داشت تا بدنبال دلیر مردی از تبار مردان کردستان برویم که بحق فاتح دلهای بسیجیها بود. فرمانده ای که در روزگاران نه چندان دور در کوران نبرد کردستان بین بر و بچّه های بسیجی اسم و رسمی داشت و نام و آوازه اش لرزه بر اندام منافقین و گروهک های ملحد ضد انقلاب می انداخت. اگر چه اقدامات مؤثری برای شناسایی و معرفی این مجاهدان راه خدا به نسلهای امروز و آینده صورت گرفته است لیکن متأسفانه به نظر می رسد دست اندرکاران امر ، بنحو بایسته و شایسته به این موضوع نپرداخته اند. براستی ما را چه شده است که به آسانی این سرمایه های گرانقدر دفاع مقدس را که امنیت و آرامش امروزین را برایمان فراهم ساخته اند به فراموشی سپرده ایم ؟!
چرا باید مردان بی ادعایی که تا دیروز حماسه شجاعت و غیرت را در دفاع از اسلام و کیان این مرز و بوم خلق نمودند به فراموشی سپرده شوند ؟
مگر زرق و برق دنیای زود گذر و فانی چه ارمغانی برای ما دارد که بخاطر آن از یاد این بازماندگان و یادگاران روزهای خطر غافل شویم ؟!
« پرویز دشتی » از زُمره ی همان فرماندهان شجاع و نامدار سالهای دفاع مقدس است که با سوختن و ساختن سهم بسزایی در برقراری امنیت کردستان داشته و بارها تا مرز شهادت نیز پیش رفته است. قلّه های سر به فلک کشیده کردستان گواه صادقی بر حماسه سازی و رشادتهای او و همرزمانش هست. ولی دریغا که آنان در پسِ گذر زمان مثل خیلی از بازماندگان شهدا به فراموشی سپرده شده و در غربت و مظلومیت بسر می برند !! نام و چهره برادر دشتی فرمانده دلاور « گردان ضربت جندالله سپاه » برای هر رزمنده ای که در دوران دفاع مقدس گُذرش به خطه ی کردستان بویژه شهر « بـانـه » افتاده است بیگانه نیست. فرمانده ای که حتّی چند سال همسر گرامی خود را نیز در همه مُخاطرات و فراز و نشیب های نبرد کردستان با خود همراه ساخته است. آنچه در پی می آید خلاصه ای از سفرنامه ملاقات و دیدار با این فرمانده دلاور کردستان است که اکنون تقدیم علاقمندان به ادبیات مقاومت و پایداری می گردد ؛ باشد که بدین طریق یاد و خاطره ی همه غیورمردان کردستان را گرامی بداریم.
***
روز پنجشنبه دهم اردیبهشت 1388 مطابق با پنجم جمادی الاول ۱۴۳۰ به قصد دیدار و دست بوسی برادر « دشتی » وارد شهر ..... محل سکونت او ـ شده و پس از پرس و جو و یافتن آدرس ، بالأخره رأس ساعت 15:50 در مقابل منزلشان حضور بهم رساندیم.
بعد از اینکه حضور خودمان را بوسیله تلفن همراه به آقای دشتی اعلام کردیم دقایقی نگذشت که ایشان به استقبالمان آمد.
قریب به یک رُبع قرن از آخرین دیدارمان با او می گذشت ، بهمین جهت در طول مسیر همواره در این فکر بودیم که بدانیم دست روزگار چه تغییراتی در چهره و رفتار این مرد خدا بوجود آورده است.
او تک تک ما را در آغوش گرفت و به گرمی پذیرفت ؛ به گرمی لحظات حضور در کردستان و به صفا و صمیمیّت همان فرمانده بسیجی گردان جنداللّهی که سالها در ذهنمان باقی بود.
چهره فرمانده ، صدای فرمانده و حتّی نفس های او برای ما یادآور چهره خیلی از فرماندهان شهید کردستان بویژه خطه ی بانه بود.
اکیپ ما را چهار نفر تشکیل می داد. برادر مجید مرادی رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان ..... برادر سعید حاجی خانی از عکّاسان و فیلمبرداران قدیمی جبهه و جنگ ، جناب سرهنگ علیرضا مولایی از همرزمان و نیروهای برادر دشتی در دوران دفاع مقدّس و نگارنده این سفرنامه ـ پرویز بهرامی ـ از همرزمان و نیروهای برادر دشتی در کردستان.
پس از خوش و بش و احوالپرسی و پذیرایی ، فرصت را مُغتنم دانسته و جویای حال و احوال فرماندهان ، همرزمان و دوستان قدیمی آقای دشتی در زمان جنگ شدیم.
اگر چه دشتی از بی وفایی و بی مهری برخی دوستان و همرزمان سالهای دور گله مند بود ولی با کمال افتخار و نیکی از همه آنان یاد کرد.
« فرمانده ؛ دشتی » در فرصت کمی که میهمان او بودیم صندوقچه اسرار دلش را برایمان باز کرد و دقایقی از خاطرات سالهای نبرد در کردستان گفت.
او از دوستان شهیدش گفت ، بخصوص از سردار شهید حاج قاسم نصرالهی فرمانده سپاه بانه و پیشمرگِ شهید کاک مجید لطفی و ....
ما هم با زمزمه ی خاطرات تلخ و شیرین او به سالهای دور پرواز کردیم.
برای دقایقی و شاید ساعتی به گذشته بازگشتیم. اگر چه جسممان در منزل او بود ولی روحمان با خاطرات گذشته او عجین شده بود.
برای بازسازی یکی از خاطرات گذشته ، بوسیله کامپیوتر لب تابی که به همراه داشتیم فیلمی را که توسط سیّد شهیدان اهل قلم شهید مرتضی آوینی در عملیات « نصر یک » از برادر دشتی و نیروهای تحت امر او تولید شده بود پخش نمودیم.
پخش این فیلم حال و هوای او را دگرگون ساخت بطوریکه نتوانست احساس درونیش را پنهان کند و ....
ذکر جزئیات و ادامه ماجرا در این مقال نمی گنجد لذا به همین اندازه بسنده می کنیم با این توضیح که « فرمانده ؛ دشتی » اکنون دوران بازنشستگی را سپری می کند هر چند او بر این باور است که وفاداری به آرمانها و تداوم راه شهدا هرگز نقطه پایان و بازنشستگی ندارد.
در لحظه خداحافظی با برادر دشتی فقط یک جمله برایش گفتیم :
ما هرگز یاد و خاطره دلیرمردان و راست قامتان کردستان را که با پایمردی و استقامت خود درس شجاعت و آزادگی را برای نسلهای امروز و آینده آموختند فراموش نخواهیم کرد.
« هرگز نمیرد آنکس که دلش زنده شد به عشق »
« ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما »
پرویز بهرامی و پرویز دشتی
سفرنامه ـ یک سفرنامه ـ دو سفرنامه ـ سه سفرنامه ـ چهار
![]() |