مردان نبرد ـ پرویز بهرامی
|
||
خاطرات فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدّس، نوشتهی پرویز بهرامی |
روز وصل دوستداران یاد باد ...................................... یاد باد آن روزگاران یاد باد
« اولین مأموریت »
نعمتاله عباسی[1]
بر گرفته از کتاب کردستان، سرزمین مجاهدتهای خاموش. نوشتهی پرویز
مردادماه تابستان سال 1358ـ مطابق با ایّام ماه مبارک رمضانـ یعنی هنوز شش ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که ناگهان آتش فتنهی ضد انقلاب، سراسر کردستان و مناطقی از غرب و شمال غرب کشور را فرا گرفت. همان ایّام که در «پـاوه» عدهای از پاسداران سپاه به دست مزدوران ضد انقلاب، فجیعانه و مظلومانه به شهادت رسیدند. آنروزها این خبر در هر محفلی مطرح بود.
اواخر همان ماه به اتّفاق 20 الی 23 نفر از بچههای کمیتهی انقلاب خرمدره به منظور یاری رساندن به رزمندگان کردستان راهی زنجان شدیم.
این مأموریت برای عدهای از ما که در سنین نوجوانی بودیم شور و حال دیگری داشت. به هر حال اوّلین باری بود که به یک مأموریت جنگی میرفتیم.
ابتدا قرار بود از خانوادهی ما، برادر شهیدم «ایوب»[2] که تقریباً یکسال و نیم از من بزرگتر بود به این مأموریت برود ولی من با اصرار و تمنّای زیاد، او را متقاعد ساختم که کمکیار خانواده و پدرم در کارهای کشاورزی باشد و من برای رفتن به کردستان مهیا شوم.
در طول مسیر، از طریق رادیوی ماشین، پیام و فرمان[3] مهم حضرت امام خمینی(ره) را شنیدیم که ارتش، ژاندارمری[4]، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی را برای پایان دادن به غائلهی کردستان و پاوه فرا میخواندند. این پیام تاریخی، روحیهی مضاعفی در ما ایجاد کرد و یقین حاصل کردیم که تصمیم کاملاً درستی برای حرکت به کردستان گرفتهایم. کما اینکه به دنبال فرمان امام(ره) سیل عظیمی از پاسداران و نیروهای داوطلب مردمی بیدرنگ به مناطق ناآرام غرب گسیل گشتند.
تقریباً ساعت یک بامداد بود که به زنجان رسیده و خودمان را به بچههای کمیته و سپاه معرفی نمودیم.
فردی به نام «حمید فخیمجو» از تهران به زنجان مأموریت داشت که آن موقع به عنوان نماینده تامالاختیار مرکز و ارشد نیروهای مسلّح زنجان معرفی شده بود.
پس از تجهیز و تسلیح در زنجان به همراه سایر نیروها که تعدادمان به 70 الی 80 نفر افزایش یافت خیلی سریع به وسیلهی تعدادی خودرو مثل جیپ، سیمرغ و ... به سمت « تکاب » حرکت کردیم.
وقت اذان صبح به بیجار رسیدیم. لذا نماز را همانجا در کنار رودخانهای بجا آورده و دوباره به راه خود ادامه دادیم.
هنگامیکه وارد تکاب شدیم یک سازماندهی از ما صورت گرفت و بعد از توجیه مجدد، پاکسازی منطقه و اطراف جادهها را از همان نقطه آغاز کردیم.
گام به گام به پاکسازی منطقه و تعقیب اشرار ضد انقلاب پرداخته و در چند نقطه با آنان درگیر شدیم تا اینکه به نزدیکی روستای «ایرانخواه» که از توابع سقّز میباشد رسیدیم.
در اطراف ایرانخواه، درگیری با ضد انقلاب و غائله آفرینان، شدت یافت و متأسفانه چند تن از نیروهای ما به شهادت رسیدند.
قصد ما در ایرانخواه، بازپس گرفتن یکی از پاسگاههایی بود که در تصرف ضد انقلاب بود لیکن در این مرحله از عملیات، موفق به آزادسازی آن نشدیم.
با فرا رسیدن تاریکی شب چون احتمال میدادیم نیروهای ضد انقلاب به واسطهی آشنایی به منطقه، بر ما مسلّط شوند، با یک ترفند و عقبنشینی تاکتیکی، مسیر پیموده شده را بالعکس به سمت بیجار ترک کردیم.
بعد از یک پیادهروی طولانی، هوا گرگ و میش بود که به روستای «سُنّتـه» رسیدیم.
پس از اقامه نماز صبح چون اکثر بچّهها خسته به نظر میرسیدند کمی توقّف و استراحت کرده، سپس با تهیهی چند خودرو، حرکت خود را به سوی بیجار ادامه دادیم.
تا ساعت 10 الی 11 صبح برای تهیه و تدارک نیازهای مأموریت در بیجار بودیم ولی بعد از آن، دوباره راه تکاب را در پیش گرفتیم.
تا این لحظه، دو روز از مأموریتمان سپری میشد.
در تکاب، نیروهای جدیدی منجمله نیروهای کمیته انقلاب ابهر که تعدادشان به حدود 30 نفر میرسید به جمع ما پیوستند.
دو روز هم در تکاب ماندیم تا اوضاع منطقه دوباره توسط فرماندهان مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
در چهارمین روز از مأموریت ما، قریب به 300 نفر از پاسداران سپاه اصفهان به نیروهای موجود در تکاب مُلحق شدند.
با افزایش نیروها، همگی به وجد آمده و مأموریت پاکسازی و مقابله با اشرار شکل جدیدی به خود گرفت.
بعدها متوجّه شدیم تعدادی از برادران سپاه که هماکنون جزء سرداران و فرماندهان مطرح سپاه هستند در بین پاسداران اعزامی از اصفهان بودهاند.
این بار مقابله با ضد انقلاب و پاکسازی منطقه با آرایش جدید و قوّت بیش از پیش ادامه یافت. به طوریکه ظرف چند روز کوتاه، برادران با اندک سلاحهای سبکی که در آن زمان مثل ژـ 3 ، ام.یک، برنو، نارنجک دستی و... در اختیار داشتند با انهدام مواضع ضد انقلاب و بر هم زدن سازمان و آرایش جنگی آنان، موفق شدند همهی مسیرها را یکی پس از دیگری تا سقز از لوث وجود اشرار و تجزیه طلبان ضد انقلاب پاکسازی کنند.
در راه سقّز یک فروند از بالگردهای هوانیروز دقایقی بر زمین نشست و با هماهنگی قبلی فرماندهان، چند نفر از نیروها را برای کمک به نیروهای سنندج به آنجا هلیبُرن[5] نمود.
در طول این عملیات و نبردی که حدود بیش از دو هفته در آن حضور داشتیم چند تن از برادران زنجان و بیجار از جمله فرزند مرحوم حجّتالاسلام رحمانی امام جمعه وقت بیجار در کنار ما به فیض شهادت نائل آمدند.
-----------------------------------------------
پی نوشتـــــــها:
[1]ـ سرهنگپاسدار نعمتاله عباسی: از پیشکسوتان سپاه و عرصهی دفاع مقدّس است که مدتهای مدیدی از عمر گرانبهای خود را در جبهههای نبرد حق علیه باطل با عناوین فرماندهی گردان مستقل قائم(عج) زنجان (شهرستان ابهر)، فرماندهی گردانهای یا زهرا(س) ، عاشورا و جندالله سپاه بانه گذرانده و در سال 1387 به جرگهی یادگاران ماندگار و بازنشستگان سپاه پیوسته است.
[2]ـ شهید ایوب عباسی: فرزند محمود به سال 1340 در خرمدره دیده به جهان گشود و پس از حضور چندین ماهه در مناطق نبرد سرانجام در مورخه 5/6/1360 در جبهه سوسنگرد خلعت زیبای شهادت را بر تن نمود.
[3]ـ متن کامل پیام امام در مورد غائلهی پاوه: « بسمالله الرحمنالرحیم. از اطراف ایران گروههای مختلف ارتش و پاسداران و مردم غیرتمند تقاضا کردهاند که من دستور بدهم به سوی پاوه رفته و غائله را ختم کنند. من از آنان تشکر میکنم و به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار میکنم اگر با توپها، تانکها و قوای مُجهز تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود، من همه را مسؤول میدانم. من به عنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور میدهم که فوراً با تجهیز کامل عازم منطقه شوند و به تمام پادگانهای ارتش و ژاندارمری دستور میدهم که بیانتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت، با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکت کنند و به دولت دستور میدهم وسایل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کند. تا دستور ثانوی، من مسؤول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی میدانم و در صورتی که تخلّف این دستور نمایند، با آنان عمل انقلابی میکنم. مکرّر از منطقه اطلاع میدهند که دولت و ارتش کاری انجام ندادهاند. من اگر تا 24 ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد، سران ارتش و ژاندارمری را مسؤول میدانم. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. روحاللهالموسویالخمینی 27/5/58 »
منبع: کتاب «شبهای کمین» خاطرات سردار حسن رستگارپناه ـ صفحه 11
[4]ـ ژاندارمری: یک نیروی نظامی بود که در سال 1290 به درخواست دولت ایران توسط سوئدیها در کشور به وجود آمد. ژاندارمری مسؤول امور انتظامی و امنیت راهها و اماکن بیرون شهری بود. این نیرو از اواخر سال 1369 شمسی با تصویب مجلس شورای اسلامی و تأیید مقام معظّم رهبری و فرماندهی کل قوا با شهربانی و کمیتههای انقلاب اسلامی، ادغام و از اوایل دههی 70 سازمانی تحت عنوان نیروی انتظامی جمهوری اسلامی تشکیل و عملاً جایگزین آنها شد.
[5]ـ هلی بُرن: عبارتست از جابجایی و ترابری نیروهای رزمی به وسیلهی بالگرد در مناطقی که امکان تردد و جابجایی زمینی آنان امکانپذیر نباشد. Heliborne
دیگر عنـــــاویـــــن :
تصاویر بهروز بهرامی ـ اولین مأموریت، نعمتاله عباسی ـ شبیه قرص ماه، ملک محرابی ـ تجلّی وفاداری، سیّد جلال احمدی ـ گزارش رونمایی، فارسنیوزـ گزارش رونمایی، قطره ـ همسنگر ـ برای قربانیان حلبچه ـ بسیج، مدرسه عشق ـ میرزا کوچک خان جنگلی ـ تقدس قلم ـ در انتظار یک حادثه ـ در چند قدمی سنگرهای دشمن ـ در رثای سردار شهید احمد کاظمی ـ رؤیای صادقه ـ عبور از دجله ـ پرواز بر فراز کارون ـ مطیع و با وفا ـ با نوای کاروان ـ وقت خداحافظی ـ خدمت کوچکی به رزمندگان ـ مرا بخاطر میآوری؟ ـ سری در راه خدا ـ ضد کمین ـ نبرد در ارتفاعات گوشینه ـ او را نشناختم ـ غریبانه ـ به حرمت امام حسین ـ نامه سرلشکر علی شمخانی به... ـ آخرین شناسایی ـ آخرین وداع ـ پرهیز از اسراف ـ تجلّی عاشورا ـ دیدار به قیامت ـ راز انگشتر ـ موقعیت انرژی اتمی ـ نبرد تن به تن ـ وداع غریبانه ـ وقت شناسی دوستانه ـ شبی به درازای یکسال ـ رایحه اخلاص ـ سفرنامه کردستان - یک ـ مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان و... ـ امداد غیبی ـ برادران! اینجا کربلاست ـ کمین ـ فاجعه حلبچه ـ مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای دفتر پژوهش و... ـ دستنوشتهای از شهید حسین علمالهدی ـ او حاج همت بود! ـ فرازی از وصیتنامه سردار شهید محمّد ابراهیم همّت ـ امیر سپهبد علی صیّاد شیرازی ـ سردار شهید حمید باکری قبل از عملیات والفجر مقدماتی ـ سردار شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر 31 عاشورا ـ سردار جنگل ـ چفیه بر دوشان بسیجی ـ پرویز دشتی، دلیرمردی در کردستان ـ سیّد حسن (عماد) آقامیری، دلاورمردی از نسل غریب کردستان ـ شهید چمران: همانا وقتی شیپور جنگ نواخته میشود... ـ همایش تجلیل از خادمین فرهنگ و هنر شهرستان... ـ یاد ایّام ـ تصاویر ماندگار ـ شب شعر و خاطره باران عشق ـ چهرههای آشنا در سرزمین غریب ـ تصاویری از دوران نوجوانی... ـ مسیح کردستان، کاک محمّد رسولزاده ـ پایان مأموریت، پرویز دشتی ـ نبرد در ارتفاعات دوسینه، سیّد عماد آقامیری ـ گزیدهای از کتاب کردستان، حماسه همیشه جاوید ـ حماسه خرمشهر ـ یادواره نوجوان شهید محمّدحسین فهمیده ـ سفـرنـامـههـــــا ـ هفته بسیج ـ بــانــه، دیـار خـاطـرههــا ـ رونمایی از کتاب کردستان، سرزمین مجاهدتهای خاموش ـ چهرههای آشنا در سرزمین غریب ـ گفتگو با پرویز بهرامی ـ حماسه خرمشهر ـ میرزا کوچک خان جنگلی اسوه مقاومت در برابر بیگانگان ـ راوی: پرویز بهرامی ـ پرویز دشتی، صبح صادق ـ پرویز دشتی، جمهوری اسلامی ـ رونمایی از کتاب کردستان، ایران مریوان ـ کاک دارا قادرخانزاده ـ در راه خدا، کاک دارا قادرخانزاده ـ تنبیه دشمن، کاک عارف رستمی ـ صحنه بیاد ماندنی، کاک توفیق طاهری ـ گزارش تصویری از مراسم گرامیداشت دهه مبارک فجر در مدرسه علامه امینی ـ تصاویر حسین
![]() |